انوشه روان بزرگمهر بوختكان ميفرمايد:
ز گيتي دو چيز است جاويد و، بس
دگر هر چه باشد نماند بكس
سخن گفتن نغز و كردار نيك
نگردد كهن، تا جهان است، ريك
شاهنامه فردوسي- يادگار بزرگمهر

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

فراخوان همگانی برافراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران

به نام يزدان                      دويم تيرماه 1389 خيامی
فراخوان همگانی برافراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران
به: مردمان، تلاشگران جرگه فرهنگ، حقوق بين الملل، رسانه و استادان نامدار
و بياد استاد عنايت الله رضا که زندگی پربار خود را برای پرستاری جغرافيای تاريخی ايران ويژه کرد. روانش شاد
در درازای چند سده گذشته، افزون بر تباهی سرمايه های بسيارِ گيتييايی(مادی)، سرمايه های مينويی(معنوی) فرهنگی فراوانی نيز بسوخت که بهره هزاران سال تلاش نياکانمان بود که حتی برخی از آنها تا چند دهه پيش با پايمردی و از جانگذشتگی پاسداری شده و مانده بود اما اکنون از برای زخم کاری بيگانگان و ندانمکاری و کاهلی و سستی و کرخی و فرسودگی حاکمان بسختی خسته(مجروح) شده و ميراست. گزند سهمگين ويرانی اهريمنی چنگ و دندان نشان ميدهد. نياکان ما همه جهان هنگامِ کهن خود را با واژه های زيبا ناميده بودند. درياچه ای که امروزه بروسی آرال و دريايی که خليج ننگيده ميشود با درياچه خوارزم و دريای پارس ناميده ميشد و خاورميانه ی اروپاي غربی چيزی جز آسيای جنوب غربی نيست. ايرانيان حتی تنگه ای را که امروزه برينگ ميخوانند ميشناختند و بهرنگ ميناميدند و پيشينه اين شناخت اگر کوچ سرخ چهرگان(پوستان) در 12-10 و شايد 15000 سال پيش(هنگام تهمورث و شايد در آغاز جمشيد) نباشد[1]، دستکم به دوره اسلامی در سده سيوم خيامی برميگردد که ايرانيان از بندر سيراف در کناره دريای پارس تا خراسانی[أ‌](شرقی)ترين جايها در کناره های بخشی از دريای فراخکرد[ب‌] که دريای چين کنونيست از راه کشتيرانی و دريانوردی سوداگری ميکردند. از زنگبار تا خانفو(کانتون کنونی) بنگاه ميساختند و در کنار بازرگانی، مردمان دوردستها را به پذيرفتن کيش نويی که خود تازه به آن گرويده بودند فراميخواندند. اينک تا يورش تيمور در سده هشتم خيامی بدرازا کشيد.
از آنجايی که اين پيک را سرگشاده مينگارم تا همه مردم و خردمندان و دلسوزان خان و مان و فرهنگ ايران بتوانند بخوانند ناچار به نوشتن سخنانی هستم که استادان فرهيخته بس بيشتر از آن آگاهی دارند بدين ديدگاه پيشاپيش از ايشان پوزش ميخواهم.
اين داد مردمان(حقوق بشر) است که به فرهنگ خود سرزمينهای خود را بنامند. ديگرِ مردمان جهان بايد با آزرم، اين خواسته را بپذيرند و بکار گيرند. آنچه امروز به نامهای روسی آسيای ميانه(Middle Asia) و اروپايي غربی آسيای مرکزی(Central Asia) خوانده ميشود چيزی جز خراسان بزرگ و توران نيست. توران سرزمين فراسوی اَرنگ(گلزريون، سيردريا) تا رود ايرتيش و فراسوی درياچه خوارزم و فراسوی آبراه کهن دائيتی نيک(وهرود، جيهون، آمودريا) که به دريای کاسپين ميريخت، است. اکنون قزاقستان و قرقيزستان خوانده ميشود. همچنين توران دربردارنده سرزمينهای کشمير و سنجان(کاشغرستان و ختن(آبريز تاريم)) و تورپان است. جغرافيای سياسی در درازای تاريخ مرزهای شناخته شده ای بر پايه مرزهای طبيعی داشته است. اکنون با وجود برخوردهای خودخواهانه و نابخردانه سياست کنندگان و همستار(برخلاف) پندار برخی، اين مرزها با کم و بيش سرپيچيهايی هنوز پابرجا و استوار مانده است.
بايد آنگونه ساز کرد تا در ايران و سرتاسر جهان، وزارت امور خارجه، وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت ارشاد، رسانه های همگانی ديداری و شنيداری و خواندنی و سازمانهای بين المللی مانند سازمان مردمان همبسته(ملل متحد) بويژه شاخه فرهنگی آن يونسکو در همه پيمان نامه ها، چَک(سند)های خود از نامها و واژه های راست و درست با پشتوانه فرهنگی و تاريخی سدها و هزاران ساله بهره ببرند. يونسکو مسئول نگهبانی خواسته(دارايی)های فرهنگی جهانی است که پيوندی تنگاتنگ با حقوق فرهنگی مردمان دارد. در اين باره بويژه به «پيمان ميراث فرهنگی ناملموس جهانی» مُهر شده بسال 2003 ترسايی يا 1382 خيامی اشاره ميشود.
يونسکو در دهه شست خيامی انجمنی از نمايندگان کشورهای اين بخش از جهان فراهم و کتابی به نام «تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی» چاپ کرد. بدبختانه نمايندگان ما در انجمنهای اين بزرگترين ارگان فرهنگی جهانی نام توران را بپاکی بفراموشی سپردند که باوه آن چيزی جز از خود بيگانگی، سرگردانی، پريشانی و گمگشتگی نيست. گذشته از نادرستی جستارهايی مانند مهاجرت ايرانيان بربر به ايران، شکوه شهرنشينی(تمدن)، دانش و فناوری ايرانی در آن همچنان موج ميزند و با اينکه سراسر اين کتاب دروغ و زبان برگشادن(توهين) به فرهنگ ايرانی است اما از آنجايی که فرهنگ ايران فروغمند و فرهمند است نويسندگان نتوانستند آن را بپوشانند و از چشم خوانندگان و جهانيان پنهان کنند. از اين ديدگاه با اينکه زمان و ميدان را واگذار کرده ايم همچنان کسانی چون من اميد به بازگردانندن آب رفته در جوی داريم. برای نمونه:
"به ويژه تاثير ايران، اگرچه مرکز تمدن آن در آسيای غربی واقع شده، بسيار عميق است. عمق اين تاثير و نفوذ فرهنگی به ميزانی است که تفکيک تمدن سرزمين مادری ايران از آنچه در محدوده آسيای مرکزی جريان داشته است امری بسيار مشکل ميباشد."[2]
نخستين مهاجرت دسته جمعی هند و ايرانيان در هزاره دوم ق.م. مصادف بود با آغاز دامداری، مخصوصا نسل
گيری از اسب، و با اختراع وسايل نقليه دوچرخ يا چهارچرخ. همزمان با مهاجرتشان به سمت قفقاز، نواحی استپی جنوب سيبری و آسيای مرکزی از ارابه های جنگی نيز استفاده ميکردند. در نتيجه اين توانايی را پيدا کردند که به بين النهرين، فلات ايران، هند، ارتفاعات آلتايی و حتی چين و کره نيز برسند."
[3]
"با طلوع امپراطوری هخامنشی که سير دريا را مرزهای شمالی خود در مقابل کوچ روهای سکايی قرار دادند، اين تقابل فرهنگی مشخصتر شد. در جنوب رودخانه، يعنی در داخل امپراطوری هخامنشی، جايگزينی کوچ روی به کشاورزی سرعت گرفت و اشکال مختلف همزيستی بين کوچ روها و دامداران ساکن در روستاها پديد آمد. در خارج از قلمرو امپراطوری نفوذ فرهنگی هخامنشيها در آسيای مرکزی در بخشهای شرقی تا منطقه سکاهای آلتايی گسترش پيدا کرد."[4]
اين مرز به خيلی پيشتر و به هنگام فريدون برميگردد. نگارنده نميخواهد به بررسی اين کتاب بپردازد که در گنجايش اين کرتاس(کاغذ) نيست و تنها ميخواهد با آوردن چند نمونه، درستی گفتار خود و کژی گفتار نويسندگان را نشان دهد.
توران نامی است که نه تنها ايرانيان آن را به آئين ميشناسند و در فروردين يشت به فْرَوَهر زنان و مردان پاکدين تورانی درود فرستاده ميشود[5] و در فرهنگ ايرانی از اغريرث و پيران ويسه و فرنگيس و منيژه تورانی به نيکی ياد ميشود بلکه ترکان نيز به اين نام آفرين ميگويند و ميبالند. پايتخت و بهشتِ(بهترينِ) کند(شهر)های توران، کنگ افراسياب و قُجغارباشی همواره بر بار(کناره) رود چو و در بالادست آن بوده است که در شاهنامه آمده است. شگفت اينکه بهرویِ بنمايه پيوستگی تاريخی زندگانی مردمان از ديدگاه فرهنگی، اجتماعی در همه دوران اسلامی و هنگام فرمانروايی ترکان، بلاساغون و اکنون بيشکک پايتخت قرقيزستان کنونی هر دو در نزديکی آن کهن دژها بنا شدند.[6] همستار نام توران، آسيای مرکزی چنان نادرخور است که: "اولين مسئله ای که در دستور کار قرار گرفت تعريف حدود منطقه بود. به دنبال اين نشست در جلسه ديگر يونسکو که در 1978 منعقد گرديد چنين نتيجه گرفته شد که مطالعه آسيای مرکزی بايد دربرگيرنده تمدنهای افغانستان، شمال شرق ايران، پاکستان، شمال هندوستان، چين غربی، مغولستان و جمهوريهای آسيای مرکزی شوروی باشد."[7]
"هدف از اين طرح اوليه که در برنامه يونسکو گنجانيده شده بود، درک بهتر تمدنهای مردم ساکن مناطق آسيای مرکزی بر اساس باستانشناسی، تاريخ، زبان و ادبيات آنها بود. در مرحله آغازين کشورهای شرکت کننده در اين طرح عبارت بودند از افغانستان، هند، ايران، پاکستان و اتحاد شوروی. بعدا کشورهای مغولستان و چين نيز به طرح آسيای مرکزی يونسکو ملحق شدند. به اين ترتيب منطقه مورد نظر گسترده تر شد تا فرهنگهای مغولستان و بخشهای غربی چين را نيز در برگيرد.
بايد يادآوری شود که منظور از آسيای مرکزی يک تصور فرهنگی است که طی تاريخ طولانی تمدنهای اقوام اين منطقه ظاهر شده و نبايد آن را با منطقه ای دارای مرزهای معين و محدود چه در حال حاضر و چه در آينده ارتباط داد."[8]
"از آنجا که تاريخ يک سلسله رويدادهای بدون وقفه است، تصميم بر اين شد که تاکيد زيادی بر تاريخ معينی که لزومی در آن نيست نشود. حوادثی که پيش يا پس از آنچه درباره آن گفتگو ميشود بايد در مجلد مخصوص به آن زمان مطرح شود تا منطبق با يک کار علمی باشد."[9]
اما يونسکو هيچگاه نتوانست خود را از اين مرزبنديهای سياسی کنونی که باوه ناخجسته زورآزمايی غارتگران سده های 19 و 20 ترسايی يا 12 و 14 خيامی[ت‌] بود و بخشبنديهای نادرست زمانی رها سازد. يکی از گرفتاريهای بزرگ داستاننويسی(تاريخنگاری) غربی که تنها روش دانشی(علمی) شناخته ميشود! هنگامهای خودخوانده است که هر چند هماننديهايی با فرهنگ ما دارد اما برای ما بيگانه است و مردمان حتی پژوهشگران را دوچار پريشانی ميکند. برای نمونه آنچه ما کاوه آهنگر ميناميم آنان هنگام مس و مفرغ و همين گونه لهراسب و گشتاسب را هنگام آهن ميخوانند.[10] اين چگونه بررسی زبان و ادبيات پيش گفته در بالاست که شاهنامه فردوسی و اين همه نسکهای[ث‌] پرشمار اوستا و ودا و پهلوی در آن ناديده است؟!
بی پايه تر از آسيای مرکزی، آسيای ميانه است. روسيان به اندازه دوری و نزديکی به خود، قفقاز را آسيای نزديک، توران و خراسان بزرگ را آسيای ميانه و آسيای دوردست خراسانی را آسيای دور ناميدند. بنابراين آنچه تنها در پيوند با آنان است چه ارزش جهانی دارد؟
انديشمندان گرامی که در جرگه تاريخ، جغرافيا، حقوق بين الملل تلاش ميکنيد. از شما خواهش ميکنم هر آنچه در توان داريد انجام دهيد و با نگارش يک دادخواست که خردمندان و مردمان ايرانی و تورانی و ديگر فرهنگ دوستان جهان از آن پشتيبانی کنند، خواسته بداد ايرانيان و تورانيان را- که خواندن سرزمينهای کهن خود براستی به نامهای خراسان بزرگ و توران بجای آسيای مرکزی و آسيای ميانه دروغ و جادوست- به فرجام رسانيد.
شاد و پيروز باشيد- پاينده فرهنگ فرهمند ايران
ايدون باد ايدون تر باد
نام برخی از گيرندگان(پی آيی واکه ها):
1.       استاد ايرج افشار سرپرست عالی بنياد موقوفات دکتر محمود افشار.
2.       استاد هرميداس باوند.
3.       استاد نصرت الله بختورتاش.
4.       استاد رقيه بهزادی.
5.       استاد ناصر تکميل همايون.
6.       استاد جهانشاه درخشانی.
7.       استاد احمد رنجبر.
8.       استاد زهره زرشناس.
9.       استاد منوچهر ستوده.
10.   استاد محمدعلي سجاديه.
11.   استاد حسين شهيدی مازندرانی(بيژن).
12.   استاد کتايون مزداپور.
13.   استاد محمدکاظم موسوی بجنوردی رد(رياست) دايره المعارف بزرگ اسلامی.
استاد غلامرضا ورهرام.

جغرافياي سياسي- تاريخی درست خراسان بزرگ و توران و ديگر سرزمينهای اين پَهلو(منطقه) از جهان بر پايه جغرافياي طبيعي و تاريخ و فرهنگ مردمان برگرفته از فلش ارت با اندكي دستكاري



[1] "اين نام ايراني را براي اين دريا و تنگه به استناد نقشه جهاننمايي كه در سال 1329 هجري برابر با 1911 ميلادي به وسيله احمد بن سليمان ترسيم شده است آورديم. روشن است كه رسم آن براساس نقشه كهنتري بوده است." بختورتاش، نصرت الله، چاپ سيوم پاييز 1380، نشان رازآميز، انتشارات فْرَوَهر، رويه 126، همچنين رويه 125.
[2] تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی، بخش يکم از جلد دويم، يونسکو، ترجمه صادق ملک شهميرزادی، 1375، انتشارات وزارت امور خارجه، پيشگفتار، رويه نه.
[3] همانجا، رويه بيست و يک.
[4] همانجا، رويه بيست و دو.
[5] فروردين يشت كرده 31 بند 143 يشتها، جلد دويم، پورداود، انتشارات اساطير، رويه 108.
[6] برای آگاهی بيشتر در اين باره بنگريد به شهيدی مازندرانی(بيژن)، حسين، مرزهای ايران و توران بر بنياد شاهنامه فردوسی، بنياد نيشابور، نشر بلخ، رويه های 96-95 و ورهرام، غلامرضا، تاريخ آسيای مرکزی در دوران اسلامی، انتشارات آستان قدس.
[7] تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی، همانجا، رويه نه.
[8] همانجا، رويه سيزده.
[9] همانجا، رويه پانزده.
[10] بنگريد به شاهنامه فردوسی، ويرايش جنيدی، فريدون، بنياد نيشابور، نشر بلخ، همچنين زندگی و مهاجرت آرياييان نشر بلخ و داستان ايران در دست چاپ.


[أ‌] ايرانيان شمال را به فارسي باختر(پهلوي: اَپاختر)، مشرق را خراسان(پهلوي: خوراسان)، مغرب را خاوران(پهلوي: خوروران)، جنوب را نيمروز(پهلوي: نيمروچ) ميگفتند. در پي يورش مغول اين واژه ها گرديدند.
[ب‌] باور ايرانی دريای فراخکرت(: پهلوی؛ فراخکرد: فارسی دری) در هنگام داراب و دارا به يونان رفت و يونانيان آنرا اوکئانوس Ωκεανός ناميدند. اين واژه را برخی جغرافيدانان ايرانی دوران اسلامی که به زبان عربی مينگاشتند به اقيانوس معرب کردند. همچنين برخی ديگر آنرا بحرالمحيط نوشتند. بويژه از هنگام رنسانس، واژه اقيانوس از سيسيل و اندلس به زبانهای ديگر اروپايی رفت و برای نمونه در زبان انگلوساکسونی Ocean شد. در گذشته نزديک فرنگيان دريای فراخکرد را بخش کردند و بهر بخش بر اقيانوس نامی افزودند.
*******
يونانيان، روميان و فرنگيان(اروپاييان) هماي را ماد، داراب(خاندان كورش بزرگ) و دارا(خاندان داريوش) را هخامنشيان ميخوانند. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر پيشگفتار، بنياد نيشابور نشر بلخ، رويه 243-242 و داستان ايران از همين پژوهشگر در دست چاپ.
[ت‌] آن را بازی بزرگ(The Great Game) خواندند.
[ث‌] نسک(:پهلوی= کتاب)، نسخه معرب آن است.