انوشه روان بزرگمهر بوختكان ميفرمايد:
ز گيتي دو چيز است جاويد و، بس
دگر هر چه باشد نماند بكس
سخن گفتن نغز و كردار نيك
نگردد كهن، تا جهان است، ريك
شاهنامه فردوسي- يادگار بزرگمهر

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

فریدون ایرانی کیست؟

فريدون ايراني[أ‌] را اينك[ب‌] ميتوان سنجيد[ت‌]. اين استاد داراي ويژگيهايي است كه او را در ميان ديگران-  هر چند پرشمار- نمايان و برجسته ميكند.
1-   باور به شهريور[ث‌] آنگونه كه خود او گزارش[ج‌] ميكند: "رواني فرمان يزدان پيروزگر در مينو و گيتي و از اختران تا ذره هاي بنيادي" و نيز باور به توانايي فْرَوَهر نياكان.
2-   زدودن زنگار و گردوغبار و تار خرفستران[ح‌] از فرِّ فرهنگ ايران، نشسته از پس سدها و هزاران سال و از ميان رفتن نامه هاي ارزان[خ‌] نگاشته نياكان در پي غارت و يورش دشمنان و بيگانگان و ويراني آبادبوم[د‌].
3-   باور به اينكه شاهنامة انوشه روان فردوسي توسي برترين شناسنامه و روشني بخش فرهنگ ايران و افسون[ذ‌] رامش مردمان ايراني است و افسانه نيست. براي همين نخستين بار پس از هزار سال سرايش شاهنامه، سي سال براي ويرايش آن تلاش كرد و انجمنهاي شاهنامه خواني برگزار ميكند.
4-     باور به اينكه زبان پهلوي، پايه زبان خراساني[ر‌] است و آموزش زبانهاي ايراني بروش ايراني زيبا[ز‌] است و نه بروش غربي و با آوانويسي لاتين.
5-     پافشاري در بكاربردن زبان پارسي سره در نگارش.
6-   گرامي داشت عرفان آغازين دوره اسلامي كه بر پايه انديشه و خرد و آگاهي است و نفي عرفان دوره اتابكان و بويژه پس از يورش مغولان در سده هاي هفتم و هشتم خيامي كه بر پايه پندار و نابخردي و دژآگاهي است.
7-   گرامي داشت دانشمندان و استاداني كه بر شكوه فرهنگ ايران افزودند و به او چيزي آموختند از شادروانان ابوريحان بيروني و رودكي سمركندي و خيام نيشابوري و عزيزالدين نَسَفي(نخشبي) و ابوالوفا بوزجاني و ابوسعيد ابوالخير و عطار نيشابوري و سعدي شيرازي گرفته تا استاداني مانند حسن سجادي[س‌] و ابراهيم پورداود و ماهيار نوابي و داعي الاسلام و امير مهدي بديع در گذشته نزديك و ارج نهادن بر تلاش گروه هموندان، همچون شادروان جهانشاه درخشاني و روشنروانان مانوك مانوكيان(بربريان) و حسين شهيدي مازندراني(بيژن) و غلامرضا سليم و ... .
8-     باور به دانشگاه ايراني بدون گواهينامه چه در زمان بدرآمدن و چه زمان بدرشدن و بدون آزمون.
9-   باور به پيوستگي زندگي و فرهنگ و انديشه مردمان از آغاز تاكنون و از پوريوتكيشيِ كهنترين هنگام تا مهرپرستي هنگامِ فريدون و تا مزديسناي هنگام گشتاسپ و تا عرفان و حكمت اشراق دوره اسلامي.
10- باور به اينكه براي شناخت راستي بايد از بخشبنديهاي دانشي زمينشناسي و باستانشناسي و ادبيات و زبانشناسي و تاريخ و انسانشناسي و مردمشناسي و ... پرهيز كرد و بايد همه دانشها را در هم آميخت و از اين روي دانشهاي نو ميان رشته اي راه گشا است. بنابراين او از همه آگاهيها و دانشها در ويرايش شاهنامه خود بهره جست.
11-  باور به خويشكاري و همياري و كار بدون مزد و بي چشم داشت و باور به "اشم وهو"[ش‌] و باور به اينكه اشونان[ص‌] همياران دادار اورمزد رايومند فرهمندند و باور به راستي و پيمان كه نماد مينوي مهر است.
12-  جدا دانستن دانش و فرهنگ ايران از جادويي و پندار موبدان بويژه اهريمن و رستخيز و تنِ پسين و چينوت پل و هزاره باوري و هوشيدر و هوشيدرماه و سوشيانس و شاه بهرام ورجاوند در ارداويراف نامه و زند وهومن يسن و بخشي از بندهشن.
13-  بازخواني سترگي[ض‌] كيكاووس و دليري در آشكار كردن دروغ و ستاندن اورنگي[ط‌] از داراب[ظ‌] از سوی دارا[ع‌] و اردشير بابكان از اردوان پنجم اشكاني و نماياندن دروغ خسرو قبادان[غ‌] و خسرو پرويز بر پايه شاهنامه و پژوهش در فرهنگ و داستان[ف‌] ايران.
14-    دوري جستن از مانوي.
15-  بيگماني از گمانهاي بيشماري كه يونانيان و در پي آنان فرنگيان بر رخ فرهنگ ايران كشيده اند و پيرايش انگ بدگمانان از فرهنگ ايران. آشكارسازي دروغ شرقشناسان و ايرانشناسان انيراني[ق‌] و بدبختانه ايرانياني كه از آنان پيروي ميكنند و او آنان را شبه استادان مينامد.
16-  پاسداشت روستا، فرهنگ و زبانها و آيينهاي زندگاني روستايي بر پايه كشاورزي و دامپروري و دستكاري[ك‌] روستايي و كوچ نشيني[ل‌] و تيره هاي ايراني از گودرز كشوادگان و رستم دستان و توس نوذران و گيو گودرزان و بيژن و رُهام و ... گرفته تا لر و كرد و لك و گيلك و ديلمي و تات و تالش و تپوري و بلوچ و آذري و خوزي و خراساني و سگزي و پارسي و ارمني و آشوري و گرجي و پشتون و ... كنوني.
17-    ساده ديدن زندگي مردمان و دوري از پيچيدگيهاي ساختگي فرنگيان و گزارشهاي جامعه سازي و فلسفة تاريخ پريشان كننده!
18-    اميد به آينده ايران و بيداري ايرانيان براي بازسازي ايراني آزاد و آباد و استوار.
19-  گرامي داشت همه تلاشهاي دانشي و فرهنگي نياكان اگرچه در هنگام كيكاووس باشد كه تلاشي بود براي پرواز كردن كه به شكست انجاميد و بدبختانه از سوي موبدان جادو و اهريمني دانسته شد.
20-  گرامي داشت يلان[م‌] نامي ايراني كه بسان ِ پلنگان ِ[ن‌] نخجيرگاه هايش نيرومند و ايرمنش[ه‌]ند مانند جهان پهلوان رستم زال(تهمتن) و پارتيان[و‌] و بهرام گور و بهرام پور گشنسپ و رستم فرخزاد و پورياي ولي خوارزمي و خردمندان و دانايان مانند اَشو زرتشت سپيتمان و مزدك بامدادان و بزرگمهر بوختكان و آتورپات مارسپندان و روزبه پورِ دادويه[ي‌] و ... .
21-    گزارش داستان ايران و رمزگشايي از رازهاي فرهنگ ايران مانند رستم و سيمرغ و ... .
22-    باور به اينكه راه رسيدن برامش و خوشبختي مردمان، فرهنگ است.
بفرخي و شادي فرجاميد؛ بيستم مهر 1390 خيامي


[أ‌] جنيدي؛ براي آگاهي بيشتر بنگريد به تارنماي بنياد نيشابور http://bonyad-neyshaboor.ir
[ب‌] اينچنين
[ت‌] نقد كرد
[ث‌] افلاطون به اتوپيا و دانشمندان ايراني دوره اسلامي به مدينه فاضله ترجمه كردند.
[ج‌] تفسير
[ح‌] حشره، آفت، جانوران موذي
[خ‌] ارزشمند، ارزيدني، با ارزش
[د‌] ايران
[ذ‌] چاره گري
[ر‌] خاستگاه زباني كه اكنون بپارسي نامدار است خراسان ميباشد و اين زبان سالهاي پسين در پارس روان شد.
[ز‌] زيبنده، درخور، سزاوار، شايسته
[س‌] از شاگردان اديب پيشاوري
[ش‌] "اشم وهو وهيشتم استي. اوشتا استي. اوشتا اهمايي هيت اشايي وهيشتايي اشم." پيرامون يشت. راستي نيك است. راستي برترين است. راستي خوشبختي است. خوشبختي براي آن كسي كه راستي را براي راستي بخواهد.
[ص‌] پيروان اشا(راستي)
[ض‌] لجوجي، بي شرمي
[ط‌] اورنگ كه اورند هم خوانده ميشود در اوستايي هوران است و نيك راندن و شهرياري نيك را گويند. ستاندن اورندي بگفتار امروزي كودتا است.
[ظ‌] كورش بزرگ و پسرانش كمبوجيه و برديا
[ع‌] داريوش يكم(بزرگ)
[غ‌] كسري
[ف‌] تاريخ
[ق‌] كساني كه ايراني نيستند.
[ك‌] صنعت
[ل‌] ايلي
[م‌] در نوشته هاي پهلوي، همواره از نياکان با پاژنام "کيان و يلان" ياد شده است. ... کيان، نماينده پادشاهان هنگام کياني بودند و يلان، پهلوانان پر آوازه ايران همچون زال و رستم و توس و گيو و گودرز و بهرام ... که کوشش آنان تخت کيان را نگهبان بود. بهرام پور گشنسپ با اين گفتار ميگويد که پادشاهي را از کيان به يلان بر ميگرداند، که يکي از آنان نيز ميلاد نياي بهرام و نيز پسرش گرگين ميلاد بود. شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، نشر بلخ، دفتر 5، پينوشت رويه 254.
[ن‌] بباور ايشان پلنگ بر همه گربه سانان حتي بر شير برتري دارد. "پلنگ هيچگاه از پشت شكار نميكند." او در جواني با پلنگي برخورد كرد.
[ه‌] فروتن؛ رو در روي اپرمنش
[و‌] او باور دارد که: "اشکانيان بروش کوی کواتَ(کی قباد) کيانی که داراب نيز نمونه ديگری از آن بود و اکنون فدراليزم خوانده ميشود، فرمانروايی ميکردند. ساسانيان اِوَک خوتايی(يک خدايی، تک شاهی، خودکامگی) برپا کردند و ساختار كَرتَك خوتايي(چند خدايي، شاهنشاهی) اشکانيان را افسوس(ريشخند) زدند! در هنگام اشکانيان انجمن مهيستان، بس توانا بود. اين پهلوانان، ايران را از انيرانيان بازپس گرفتند و به ايرانيان دادند، رو در روي ساسانيان که ايران را از ايرانيان ستانيدند و به تازيان بخشيدند!" بدبختانه دشنام ساسانيان به اورنگي اشكانيان در دوره اسلامي نيز به ننگ ملوك الطوايفي بر جاي ماند.
[ي‌] ابن مقفع!

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

یادگارهای فرهنگی و برنامه هایی برای پیشرفت


ساليان درازی است که پری پتياره توسعه، بجان خان و مانمان افتاده است و بدبختانه بتندی، چشمانمان بزشتی و دروغ و جادويی يش تاريک شد. يادگارهای ارزشمند فرهنگيمان و زيست بوممان آنچنان از بين رفت که بازسازی و نوسازی آن شدنی نيست! ساليان درازی است که گروه اندکمان در آگاهی دادن به کسانی که شيفته اين اروس هزار داماد شده اند ناتوان بوده و فريادمان بجايی نرسيده است. باده گساران مست از شراب شهرنشينی و آپارتمان نشينی و خودرو سواری و تلفن همراه و مدارک دانشگاهی هزار رنگ بی مايه بروستاها و شهرهای کوچک زيبای خود پشت کردند و به سياستگزاران خود پروانه دادند که چونان زنگی مست بجان آنها بيافتند و با بستن سدهای بيشمار درياچه های نيلگونمان را نمکزار کنند تا برای کلانشهرهای خود آب "نيتراته" بياورند! کشوری که تا ديروز از شبنم نشسته بر برگهای کشتزارها و باغها و تاکستانها و بيجارها و مرغزارهايش ميدرخشيد، امروز از بلورهای نمک بر جای مانده از خشکيدن درياچه هايش درخشان است! و از تنگدستی مردمانش در جهان نامدار! باوه ناخجسته توسعه برای ما چه آورده است جز خشکسالی و ويرانی و آلودگی و زباله و گنداب! مردمانی که روزگاری چهار آخشيج آتش و آب و باد و خاک را نيايش ميکردند و در آغوش سپندارمذ زمين، شاد آرميده بودند، با پشت کردن به فرهنگ نياکان خود چه درد و رنج سهمگينی به خود رسانيدند. تنها اين گورستانها است که با پوسيدن تن جوانان و ميانسالانی که بمرگ زودرس ميميرند، آباد و آبادتر ميشود! چرا بايد بجای راندن در جاده بی بيم "پيشرفت پايدار" در جاده لغزنده بيمگين توسعه برانيم و از آزموده کشورهای توسعه يافته فرنگی بهره نبريم و درست پا بر جای آنان بگذاريم و اينبار از برای سستی کوره راه، تا گردن در گل فرو رويم؟! چرا ما رودرروی زبانزدِ "چرخ را نبايد دوباره اختراع کردن" به ساختن دوباره ساخته ديگران پافشاری ميکنيم. چه نيکو گفتند که: "خود کرده را تدبير نيست!"
http://hamshahrionline.ir/news-135311.aspx

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

پیک نوروزی

به نام دادار، اورمزدِ رايومندِ فرهمند
سر سال نو هرمز فرودين بياسوده از رنـجْ تـن، دل ز كيـن
بزرگان بشادي بياراستند مي و جام و رامشگران خواستند
هنگام جمشيد- شاهنامه فردوسي

جشن فرخندهِ نوروز جمشيدي باستاني و آغاز سال نو 1390 خيامي بر شما و بر همه مردمان جهان، بويژه ايرانيان خجسته باد. آبادي زامياد، تندرستي، خردمندي، روشنرواني، شادي مردمان و هَماروانان و رامش فْرَوَهر نياكان در گروتمان را آرزومنديم. گردش كژيها بسوي راستي؛ استواري تخت اورنگي بر هفت كشور بويژه خُوَنيرَثبامي؛ افراشتگي درفش كاوياني بر ئيرانشهر، درخشش روشني آگاهي بر تاريكيِ دُژآگاهي؛ چيرگي بهمنِ مزدايي، انديشه و دانايي، بر اَكوان ديوي، پندار و نادانی و جادويي؛ پيروزي اَشَوَنان و مهربانان بر دِرَوَندان و مهردُروچان آرمان ما است. داد و دَهِشِ يزدان ارزاني يتان باد.
هر روزتان نوروز نوروزتان پيروز
ايدون باد ايدونتر باد

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

اغريرث


بنابه گزارش(تفسير) استاد فريدون جنيدي از نامهاي مردانه در شاهنامه فردوسي، اين نامها نماينده تيره هاي مردمان آن هنگامهاست.[1] بر اين پايه نگارنده باور دارد كه:
اغريرث، سپهدار لشکر توران که در شاهنامه با پاژنامهای هوشمند، پرخرد، پرمنش، گرانمايه، نيک پی، نيک خواه، نيك نام، نامدار، مهتر و رهنماي آمده کنايه از مردمان تورانی نزديک مرزهای ايران است که از ديدگاه نژادی و زبانی و خويشاوندی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی(تمدن) از همه تورانيان به ايرانيان نزديکتر بودند. اينان از براي ياری که بمردم ايران کردند بسختی بدست افراسياب کيفر ديدند. اغريرث باشندگان خد(خط) آغازين مرزي در آنسوی گلزريون(اَرنگ، سيردريا) در پايين دست آن جند و يا بالادست، اسپيچاپ، چاچ، ايلاق[أ‌] شهرهاي بنکث، تونكث، خاشت(خاش، خاس) و يا فرغانه باختري[ب‌]، شهرهاي نمنگان، اخسيکث[ت‌]، جلال آباد، اوزکند(اوزگون)، كاسان(قاسان) و يا لايه پس از آن در تراز و يا جدغل(نارين)[ث‌] و يا كاشغرستان(كاشغر، ينگي حصار، يارکند) و يا كشمير بودند. تا آنجا كه هرگاه ايرانيان بر تورانيان برتري مي يافتند از سوي ايشان از سرزمينهاي پيرو ايران بشمار مي آمدند و پشتيباني مي شدند و تورانيان از آن خشنود نبودند. اين نزديکی در هنگامهای پسين نيز با مردمان سغد[ج‌] ماند و زبان و فرهنگ سغدی، سدها سال در آن سوی مرزهای ايران روان بود که نمونه های مانوی- سغدی، مسيحی- سغدی و سغدی- بودايی آن بدست ما رسيده است. سغدييان هيچگاه آيين مزديسنا را حتی در هنگام پادشاهی دينی ساسانی نپذيرفتند و بدگر انديشی گرايش داشتند. ديگر نژاد و زبان و فرهنگ نزديک به تورانيان خوارزمي بود. اين نزديکی باز در هنگامهای نزديکتر به ما نيز مانده بود. "ث" آوايی است که در زبان اوستايی بود و در زبانهای ايرانی ميانه خوراساني(شرقي)، سغدی و خوارزمی ماند اما در زبان ميانه خوروراني(غربی) پهلوی نماند. در جنگهای روزگار ما نيز چنين برخوردهايی ديده شده است برای نمونه در زمان استالين مردم چچن به انگِ ياری رساندن به سپاه آلمان هيتلری کوچ ناخواسته داده شدند که در آن زمان شمار بسياری از آنان کشته شدند و رنجهای بسيار بردند. صدام نيز مردم کردستان خورورانی بويژه در کنار مرزهای ايران را آزرد و بر آنان ستم بسيار کرد. رخداد شوم حلبچه فراموش نشدنی است. در فروردين يشت كرده 31 بند 143 ميخوانيم:[2] "... فْرَوَهرهای مردان پاکدين ممالك توران را می ستاييم. فروهرهای زنان پاکدين ممالك توران را می ستاييم ...." نگارنده بر اين باور است كه فروهرهای اغريرث، پيران ويسه، فرنگيس و منيژه است که در آن هنگام مانند ايرانيان به کيش مهر بودند.
درود بر فروهر اغريرث پرخرد
16 آذر 1388 خيامي


[1] بنگريد به شاهنامه فردوسي ويرايش استاد فريدون جنيدي نشر بلخ وابسته به بنياد نيشابور. براي نمونه دفتر نخست رويه هاي337، 416، 417، 458.
[2] يشتها روانشاد پورداود جلد دويم رويه 108.


[أ‌] رودخانه ايلاق را امروزه ايگرن مي گويند. لسترنج رويه 513. مركز آن تونكث در كنار رودخانه ايلاق تقريبا 8 فرسخي چاچ و به اندازه نيم آن بود. يكي از شهرهاي پرجمعيت آن خاشت(خاش، خاس) بود.
[ب‌] تا هنگام مغول شمال را باختر، شرق را خراسان، غرب را خاور و جنوب را نيمروز مي گفتند.
[ت‌] در 10 كيلومتري جنوب غربي آن است که کرسی ايالت بود.  ' 53 ˚40 و  ' 27 ˚71
[ث‌] ولايت و رود نارين در سده های ميانه جدغل ناميده می شد و مرکزش اردلانکث در شمال انديگان بود. لسترنج رويه 511.
[ج‌] تاجيكستان، سمركند، بخارا، كشكه دريا و فرغانه نيمروزي در ازبكستان كنونيست.