انوشه روان بزرگمهر بوختكان ميفرمايد:
ز گيتي دو چيز است جاويد و، بس
دگر هر چه باشد نماند بكس
سخن گفتن نغز و كردار نيك
نگردد كهن، تا جهان است، ريك
شاهنامه فردوسي- يادگار بزرگمهر

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

پاسخ به پاسخ رد گرامی دايره المعارف بزرگ اسلامی

به نام يزدان
                                                                                                                                                                                        15 شهريور 1389 خيامی
رد دايره المعارف بزرگ اسلامی
استاد محمد کاظم موسوی بجنوردی گرامی

درود بر شما

بازگشت به نامه شماره 4267 تاريخ 27/05/1389

از اينکه چوبکاری فرموده با داشتن گرفتاريهای فراوان به نامه ام پاسخ داديد سپاسگزارم. استاد گرامی از شما خواهش می کنم دستور فرماييد اين نامه ها و ديدگاههای خوانندگان را در نشريه داخلی و تارنمای دائره المعارف بزرگ اسلامی http://www.cgie.org.ir جای دهند تا سرايی برای گفتگو و سگالش(همپرسکی) شود.
بايسته است دائره المعارف بزرگ اسلامی بر پی و ستونهای تنومندی استوار شود که توانايی نگاهداری آن را داشته باشند. از آنجايی که در ايران چاپ مي شود و به باور من تنها اين فرهنگ ايرانی است که چنين نيرويی دارد. سلمان فارسی و تنها يک نمونه پيشنهاد او برای کندن خندق در جنگ احزاب و کتاب خدمات متقابل ايران و اسلام آيت الله مطهری را گواه مي گيرم.
گواهی مي دهيد که سامانيان اميران خراسان بودند نه آسيای مرکزی و آسيای ميانه. ترکان قره خانی و قره ختاييان نيز بر توران فرمان مي راندند و خود را جانشينان افراسياب مي دانستند. مرو شاهگان پايتخت سلطان سنجر سلجوقی و مامون عباسی و آرامگاه پيشوای هشتم شيعيان در سناباد و نوغان خراسان بود- که پسان مشهد ناميده شد- و نه در آسيای مرکزی! از شما خواهش می کنم اين جستار را با همترازانتان و با کسان ديوانی و مردمان در قزاقستان و قرقيزستان کنونی و کاشغرستان و ختن در ميان بگذاريد. خواهش می کنم پروانه دهيد آنها داوری کنند. من به گفته خود بی گمانم اما از آينده ايران بيمناکم.
ايرانيانی که روزی بر جايها و انيرانيان نام مي گذاردند و برای نمونه مردمان بهارات را هندوان و مردمان هان را چينيان خواندند که تا به امروز مورد پذيرش جهانيان است. دريای نيمروزی(جنوبی) را ستويس- که به دريای فراخکرد پيوسته بود- و کوههای دو سوی ايران را ابرسن می ناميدند چرا امروز بايد نامهای بيگانگان را بر سخن برانند و دريای عمان و کوههای هندوکش و زاگرس و ... را بپذيرند!؟ چرا بايد نامِ نابجای جمهوری آذربايجان را می پذيرفتيم در حاليکه يونان جمهوری مقدونيه يوگسلاوی پيشين را نپذيرفت! بدبختانه همزبانان ما نيز چنين کردند و نامهای تازة تاجيکستان و افغانستان را بر نامهای کهن سغد و کابلستان(نيمروز، سکستان، زابلستان) و باختر(بلخ) و هرات گرامی تر داشتند و پيوند خود را با ايران سست کردند. اين دگرگونی نامهاست که مردمان را در پاسخ به پرسش کيستي شان دچار پريشانی می کند تا آنجا که اسکندر را پاژنام کبير می دهند و پروای آنرا ندارند که فرزندان خود را چنگيز و تيمور بنامند! اگر در گذشته نزديک کم نبودند کسانی که يا روس فيل بودند يا انگلوفيل که پسان فرنگی مآب و غربزده نام گرفتند، بدبختانه امروز شمار بسياری از مردمان ما شيفته هند و چين و يونان و ژاپن و حتی کره اند. به افسانه(استوره)ها و پندارهای طالع بينی همه جای جهان آگاهند بجز داستانها و باورهای نياکانشان! بايسته است شما را سپاس گويم که همايش کورش و ذوالقرنين را برگزار کرديد.
آنچه بيگانگان بسختی بدان پايبندند، باور بدان را برای ما پنداری فناتيک و کهنه پرستی مي دانند. چرا يک فرانسوی نيست که دريای مانش را کانال انگليس بنامد و يا وارون آن يک انگليسی نيست که دريای مانش بر زبان براند؟ پاسخ اين است که حرمت امامزاده را متولی بايد نگاه دارد و به ريشخند بدانديشان نبايد نگريست که بدبختانه ما اينگونه نکرديم!
هيچ نوشته ای با پيشينه بيشتر از سی، چهل سال يافت نکردم که واژه آسيای مرکزی را بکار برده باشد و آسيای ميانه نيز پيشينه ای پيشتر از تزاران و خاندان رومانوف در روسيه ندارد. آيا بايد نامهای کهن شش هزار ساله و دستکم سه، چهار هزار ساله اوستايی را در پای اين نامهای ساختگی برخی(قربانی) کرد؟
اگر هر آنچه بيگانگان و فرنگيان بگويند درست و راست باشد چه نيازی به نگاشتن فرهنگنامه های ملی و ميهنی است؟ چه بسيار شرقشناسان و بنيادهای شرقشناسی در فرنگ و چين و ماچين و اتازونی(ينگه دنيا) دست اندرکار ايرانشناسي اند!
خواستة منِ ايرانی در اين باره، تنها فارسی سره نويسی نيست. خراسان بزرگ و توران ترجمة آسيای مرکزی و آسيای ميانه نيست که من بر بکار بردن آن پافشاری دارم. خراسان بزرگ و توران تکه بزرگی از فرهنگی در گزند ويرانی و تباهی است که خوشبختانه يکی از مسؤولانِ پرستاریِ آن شما بزرگوار هستيد.
از اين روی خواهش مي کنم فرمان دهيد مقاله شماره 6160 دفتر(جلد) 16 را به نشانی اينترنتی http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=6160 که درخور دائره المعارف بزرگ اسلامی نيست، بازنگری فرمايند و گزارش درست و راست خراسان بزرگ و توران را بنگارند اگرچه به عربی باشد من هميدون  خرسند(قانع)م و يزدان را سپاس مي گويم. مگر شاهنامه های بنداری و ثعالبی که فرهنگ ايرانی و ترجمة شاهنامه فردوسی است و يا انبوهی از کتابهای نويسندگان ايرانی به زبان عربی نيست؟ سيبويه، روزبه پورِ دادويه(ابن مقفع)، پور سينا، زکريای رازی، ابوريحان بيرونی، ابن خردادبه، سهروردی، استخری و ديگران خدمات بسياری به زبان عربی کردند و بر گردن تازيان حق بسيار دارند.
دائره المعارف بزرگ اسلامی شايستة سرفرازی پيشگامی در افراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران است. برای همين درخواستم را برای شما فرستادم. اما شايد در آينده نزديک فرهنگنامه های ديگری همچون دانشنامه جهان اسلام در درون مرز و ايرانيکا در برون مرز بر دائره المعارف بزرگ اسلامی پيشی بگيرند، زنگ و غبار و تار خرفستران تنيده بر آنها را بزدايند و دگربار فرهنگ جهانی را از درخشش شان فروغمند و سرافرازی را از آنِ خود کنند.

                                                                                                                       شاد و پيروز باشيد

پاسخ رد گرامی دايره المعارف بزرگ اسلامی

پيکِ ويژه به رد گرامی دايره المعارف بزرگ اسلامی

                                                                                                                                                                                                    25 اَمرداد 1389
ردِ دايره المعارف بزرگ اسلامی
استاد محمد کاظم موسوی بجنوردی گرامی

درود بر شما

با آزرم، نوشتار پيوست در هفته نامه اَمرداد تاريخ 23 اَمرداد 1389  خيامی چاپ شده است. بدبختانه دست اندرکاران روزنامه بدون هماهنگی با نويسنده دستکاريهايی در آن کرده اند که سبب رنجش و کوتاه کردن فرياد وی شده است. خواهش می کنم پيوست را بخوانيد و مهربانی فرموده نگارنده را از دريافت آن و از ديدگاه خود آگاه فرماييد. اميدوارم همچون گذشته که ياور روانشاد استاد عنايت الله رضا بوديد اين بار نيز در اين کار فرهنگی از هر گونه تلاش و توانايی خود و از هر راهی که درست می دانيد فروگذار نفرماييد. به ويژه در نگارش گزارش واژه های توران و خراسان بزرگ در دايره المعارف بزرگ اسلامی و يا برگزاری نشستها و انجمنهايی برای شناخت اين سرزمينها که نقش بزرگی در تاريخ و فرهنگ ايرانشهر در همه هنگامهای پيش از اسلام و دوران اسلامی داشته اند.
                                                                                                                                                    با سپاس

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

فراخوان همگانی برافراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران

به نام يزدان                      دويم تيرماه 1389 خيامی
فراخوان همگانی برافراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران
به: مردمان، تلاشگران جرگه فرهنگ، حقوق بين الملل، رسانه و استادان نامدار
و بياد استاد عنايت الله رضا که زندگی پربار خود را برای پرستاری جغرافيای تاريخی ايران ويژه کرد. روانش شاد
در درازای چند سده گذشته، افزون بر تباهی سرمايه های بسيارِ گيتييايی(مادی)، سرمايه های مينويی(معنوی) فرهنگی فراوانی نيز بسوخت که بهره هزاران سال تلاش نياکانمان بود که حتی برخی از آنها تا چند دهه پيش با پايمردی و از جانگذشتگی پاسداری شده و مانده بود اما اکنون از برای زخم کاری بيگانگان و ندانمکاری و کاهلی و سستی و کرخی و فرسودگی حاکمان بسختی خسته(مجروح) شده و ميراست. گزند سهمگين ويرانی اهريمنی چنگ و دندان نشان ميدهد. نياکان ما همه جهان هنگامِ کهن خود را با واژه های زيبا ناميده بودند. درياچه ای که امروزه بروسی آرال و دريايی که خليج ننگيده ميشود با درياچه خوارزم و دريای پارس ناميده ميشد و خاورميانه ی اروپاي غربی چيزی جز آسيای جنوب غربی نيست. ايرانيان حتی تنگه ای را که امروزه برينگ ميخوانند ميشناختند و بهرنگ ميناميدند و پيشينه اين شناخت اگر کوچ سرخ چهرگان(پوستان) در 12-10 و شايد 15000 سال پيش(هنگام تهمورث و شايد در آغاز جمشيد) نباشد[1]، دستکم به دوره اسلامی در سده سيوم خيامی برميگردد که ايرانيان از بندر سيراف در کناره دريای پارس تا خراسانی[أ‌](شرقی)ترين جايها در کناره های بخشی از دريای فراخکرد[ب‌] که دريای چين کنونيست از راه کشتيرانی و دريانوردی سوداگری ميکردند. از زنگبار تا خانفو(کانتون کنونی) بنگاه ميساختند و در کنار بازرگانی، مردمان دوردستها را به پذيرفتن کيش نويی که خود تازه به آن گرويده بودند فراميخواندند. اينک تا يورش تيمور در سده هشتم خيامی بدرازا کشيد.
از آنجايی که اين پيک را سرگشاده مينگارم تا همه مردم و خردمندان و دلسوزان خان و مان و فرهنگ ايران بتوانند بخوانند ناچار به نوشتن سخنانی هستم که استادان فرهيخته بس بيشتر از آن آگاهی دارند بدين ديدگاه پيشاپيش از ايشان پوزش ميخواهم.
اين داد مردمان(حقوق بشر) است که به فرهنگ خود سرزمينهای خود را بنامند. ديگرِ مردمان جهان بايد با آزرم، اين خواسته را بپذيرند و بکار گيرند. آنچه امروز به نامهای روسی آسيای ميانه(Middle Asia) و اروپايي غربی آسيای مرکزی(Central Asia) خوانده ميشود چيزی جز خراسان بزرگ و توران نيست. توران سرزمين فراسوی اَرنگ(گلزريون، سيردريا) تا رود ايرتيش و فراسوی درياچه خوارزم و فراسوی آبراه کهن دائيتی نيک(وهرود، جيهون، آمودريا) که به دريای کاسپين ميريخت، است. اکنون قزاقستان و قرقيزستان خوانده ميشود. همچنين توران دربردارنده سرزمينهای کشمير و سنجان(کاشغرستان و ختن(آبريز تاريم)) و تورپان است. جغرافيای سياسی در درازای تاريخ مرزهای شناخته شده ای بر پايه مرزهای طبيعی داشته است. اکنون با وجود برخوردهای خودخواهانه و نابخردانه سياست کنندگان و همستار(برخلاف) پندار برخی، اين مرزها با کم و بيش سرپيچيهايی هنوز پابرجا و استوار مانده است.
بايد آنگونه ساز کرد تا در ايران و سرتاسر جهان، وزارت امور خارجه، وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، وزارت ارشاد، رسانه های همگانی ديداری و شنيداری و خواندنی و سازمانهای بين المللی مانند سازمان مردمان همبسته(ملل متحد) بويژه شاخه فرهنگی آن يونسکو در همه پيمان نامه ها، چَک(سند)های خود از نامها و واژه های راست و درست با پشتوانه فرهنگی و تاريخی سدها و هزاران ساله بهره ببرند. يونسکو مسئول نگهبانی خواسته(دارايی)های فرهنگی جهانی است که پيوندی تنگاتنگ با حقوق فرهنگی مردمان دارد. در اين باره بويژه به «پيمان ميراث فرهنگی ناملموس جهانی» مُهر شده بسال 2003 ترسايی يا 1382 خيامی اشاره ميشود.
يونسکو در دهه شست خيامی انجمنی از نمايندگان کشورهای اين بخش از جهان فراهم و کتابی به نام «تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی» چاپ کرد. بدبختانه نمايندگان ما در انجمنهای اين بزرگترين ارگان فرهنگی جهانی نام توران را بپاکی بفراموشی سپردند که باوه آن چيزی جز از خود بيگانگی، سرگردانی، پريشانی و گمگشتگی نيست. گذشته از نادرستی جستارهايی مانند مهاجرت ايرانيان بربر به ايران، شکوه شهرنشينی(تمدن)، دانش و فناوری ايرانی در آن همچنان موج ميزند و با اينکه سراسر اين کتاب دروغ و زبان برگشادن(توهين) به فرهنگ ايرانی است اما از آنجايی که فرهنگ ايران فروغمند و فرهمند است نويسندگان نتوانستند آن را بپوشانند و از چشم خوانندگان و جهانيان پنهان کنند. از اين ديدگاه با اينکه زمان و ميدان را واگذار کرده ايم همچنان کسانی چون من اميد به بازگردانندن آب رفته در جوی داريم. برای نمونه:
"به ويژه تاثير ايران، اگرچه مرکز تمدن آن در آسيای غربی واقع شده، بسيار عميق است. عمق اين تاثير و نفوذ فرهنگی به ميزانی است که تفکيک تمدن سرزمين مادری ايران از آنچه در محدوده آسيای مرکزی جريان داشته است امری بسيار مشکل ميباشد."[2]
نخستين مهاجرت دسته جمعی هند و ايرانيان در هزاره دوم ق.م. مصادف بود با آغاز دامداری، مخصوصا نسل
گيری از اسب، و با اختراع وسايل نقليه دوچرخ يا چهارچرخ. همزمان با مهاجرتشان به سمت قفقاز، نواحی استپی جنوب سيبری و آسيای مرکزی از ارابه های جنگی نيز استفاده ميکردند. در نتيجه اين توانايی را پيدا کردند که به بين النهرين، فلات ايران، هند، ارتفاعات آلتايی و حتی چين و کره نيز برسند."
[3]
"با طلوع امپراطوری هخامنشی که سير دريا را مرزهای شمالی خود در مقابل کوچ روهای سکايی قرار دادند، اين تقابل فرهنگی مشخصتر شد. در جنوب رودخانه، يعنی در داخل امپراطوری هخامنشی، جايگزينی کوچ روی به کشاورزی سرعت گرفت و اشکال مختلف همزيستی بين کوچ روها و دامداران ساکن در روستاها پديد آمد. در خارج از قلمرو امپراطوری نفوذ فرهنگی هخامنشيها در آسيای مرکزی در بخشهای شرقی تا منطقه سکاهای آلتايی گسترش پيدا کرد."[4]
اين مرز به خيلی پيشتر و به هنگام فريدون برميگردد. نگارنده نميخواهد به بررسی اين کتاب بپردازد که در گنجايش اين کرتاس(کاغذ) نيست و تنها ميخواهد با آوردن چند نمونه، درستی گفتار خود و کژی گفتار نويسندگان را نشان دهد.
توران نامی است که نه تنها ايرانيان آن را به آئين ميشناسند و در فروردين يشت به فْرَوَهر زنان و مردان پاکدين تورانی درود فرستاده ميشود[5] و در فرهنگ ايرانی از اغريرث و پيران ويسه و فرنگيس و منيژه تورانی به نيکی ياد ميشود بلکه ترکان نيز به اين نام آفرين ميگويند و ميبالند. پايتخت و بهشتِ(بهترينِ) کند(شهر)های توران، کنگ افراسياب و قُجغارباشی همواره بر بار(کناره) رود چو و در بالادست آن بوده است که در شاهنامه آمده است. شگفت اينکه بهرویِ بنمايه پيوستگی تاريخی زندگانی مردمان از ديدگاه فرهنگی، اجتماعی در همه دوران اسلامی و هنگام فرمانروايی ترکان، بلاساغون و اکنون بيشکک پايتخت قرقيزستان کنونی هر دو در نزديکی آن کهن دژها بنا شدند.[6] همستار نام توران، آسيای مرکزی چنان نادرخور است که: "اولين مسئله ای که در دستور کار قرار گرفت تعريف حدود منطقه بود. به دنبال اين نشست در جلسه ديگر يونسکو که در 1978 منعقد گرديد چنين نتيجه گرفته شد که مطالعه آسيای مرکزی بايد دربرگيرنده تمدنهای افغانستان، شمال شرق ايران، پاکستان، شمال هندوستان، چين غربی، مغولستان و جمهوريهای آسيای مرکزی شوروی باشد."[7]
"هدف از اين طرح اوليه که در برنامه يونسکو گنجانيده شده بود، درک بهتر تمدنهای مردم ساکن مناطق آسيای مرکزی بر اساس باستانشناسی، تاريخ، زبان و ادبيات آنها بود. در مرحله آغازين کشورهای شرکت کننده در اين طرح عبارت بودند از افغانستان، هند، ايران، پاکستان و اتحاد شوروی. بعدا کشورهای مغولستان و چين نيز به طرح آسيای مرکزی يونسکو ملحق شدند. به اين ترتيب منطقه مورد نظر گسترده تر شد تا فرهنگهای مغولستان و بخشهای غربی چين را نيز در برگيرد.
بايد يادآوری شود که منظور از آسيای مرکزی يک تصور فرهنگی است که طی تاريخ طولانی تمدنهای اقوام اين منطقه ظاهر شده و نبايد آن را با منطقه ای دارای مرزهای معين و محدود چه در حال حاضر و چه در آينده ارتباط داد."[8]
"از آنجا که تاريخ يک سلسله رويدادهای بدون وقفه است، تصميم بر اين شد که تاکيد زيادی بر تاريخ معينی که لزومی در آن نيست نشود. حوادثی که پيش يا پس از آنچه درباره آن گفتگو ميشود بايد در مجلد مخصوص به آن زمان مطرح شود تا منطبق با يک کار علمی باشد."[9]
اما يونسکو هيچگاه نتوانست خود را از اين مرزبنديهای سياسی کنونی که باوه ناخجسته زورآزمايی غارتگران سده های 19 و 20 ترسايی يا 12 و 14 خيامی[ت‌] بود و بخشبنديهای نادرست زمانی رها سازد. يکی از گرفتاريهای بزرگ داستاننويسی(تاريخنگاری) غربی که تنها روش دانشی(علمی) شناخته ميشود! هنگامهای خودخوانده است که هر چند هماننديهايی با فرهنگ ما دارد اما برای ما بيگانه است و مردمان حتی پژوهشگران را دوچار پريشانی ميکند. برای نمونه آنچه ما کاوه آهنگر ميناميم آنان هنگام مس و مفرغ و همين گونه لهراسب و گشتاسب را هنگام آهن ميخوانند.[10] اين چگونه بررسی زبان و ادبيات پيش گفته در بالاست که شاهنامه فردوسی و اين همه نسکهای[ث‌] پرشمار اوستا و ودا و پهلوی در آن ناديده است؟!
بی پايه تر از آسيای مرکزی، آسيای ميانه است. روسيان به اندازه دوری و نزديکی به خود، قفقاز را آسيای نزديک، توران و خراسان بزرگ را آسيای ميانه و آسيای دوردست خراسانی را آسيای دور ناميدند. بنابراين آنچه تنها در پيوند با آنان است چه ارزش جهانی دارد؟
انديشمندان گرامی که در جرگه تاريخ، جغرافيا، حقوق بين الملل تلاش ميکنيد. از شما خواهش ميکنم هر آنچه در توان داريد انجام دهيد و با نگارش يک دادخواست که خردمندان و مردمان ايرانی و تورانی و ديگر فرهنگ دوستان جهان از آن پشتيبانی کنند، خواسته بداد ايرانيان و تورانيان را- که خواندن سرزمينهای کهن خود براستی به نامهای خراسان بزرگ و توران بجای آسيای مرکزی و آسيای ميانه دروغ و جادوست- به فرجام رسانيد.
شاد و پيروز باشيد- پاينده فرهنگ فرهمند ايران
ايدون باد ايدون تر باد
نام برخی از گيرندگان(پی آيی واکه ها):
1.       استاد ايرج افشار سرپرست عالی بنياد موقوفات دکتر محمود افشار.
2.       استاد هرميداس باوند.
3.       استاد نصرت الله بختورتاش.
4.       استاد رقيه بهزادی.
5.       استاد ناصر تکميل همايون.
6.       استاد جهانشاه درخشانی.
7.       استاد احمد رنجبر.
8.       استاد زهره زرشناس.
9.       استاد منوچهر ستوده.
10.   استاد محمدعلي سجاديه.
11.   استاد حسين شهيدی مازندرانی(بيژن).
12.   استاد کتايون مزداپور.
13.   استاد محمدکاظم موسوی بجنوردی رد(رياست) دايره المعارف بزرگ اسلامی.
استاد غلامرضا ورهرام.

جغرافياي سياسي- تاريخی درست خراسان بزرگ و توران و ديگر سرزمينهای اين پَهلو(منطقه) از جهان بر پايه جغرافياي طبيعي و تاريخ و فرهنگ مردمان برگرفته از فلش ارت با اندكي دستكاري



[1] "اين نام ايراني را براي اين دريا و تنگه به استناد نقشه جهاننمايي كه در سال 1329 هجري برابر با 1911 ميلادي به وسيله احمد بن سليمان ترسيم شده است آورديم. روشن است كه رسم آن براساس نقشه كهنتري بوده است." بختورتاش، نصرت الله، چاپ سيوم پاييز 1380، نشان رازآميز، انتشارات فْرَوَهر، رويه 126، همچنين رويه 125.
[2] تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی، بخش يکم از جلد دويم، يونسکو، ترجمه صادق ملک شهميرزادی، 1375، انتشارات وزارت امور خارجه، پيشگفتار، رويه نه.
[3] همانجا، رويه بيست و يک.
[4] همانجا، رويه بيست و دو.
[5] فروردين يشت كرده 31 بند 143 يشتها، جلد دويم، پورداود، انتشارات اساطير، رويه 108.
[6] برای آگاهی بيشتر در اين باره بنگريد به شهيدی مازندرانی(بيژن)، حسين، مرزهای ايران و توران بر بنياد شاهنامه فردوسی، بنياد نيشابور، نشر بلخ، رويه های 96-95 و ورهرام، غلامرضا، تاريخ آسيای مرکزی در دوران اسلامی، انتشارات آستان قدس.
[7] تاريخ تمدنهای آسيای مرکزی، همانجا، رويه نه.
[8] همانجا، رويه سيزده.
[9] همانجا، رويه پانزده.
[10] بنگريد به شاهنامه فردوسی، ويرايش جنيدی، فريدون، بنياد نيشابور، نشر بلخ، همچنين زندگی و مهاجرت آرياييان نشر بلخ و داستان ايران در دست چاپ.


[أ‌] ايرانيان شمال را به فارسي باختر(پهلوي: اَپاختر)، مشرق را خراسان(پهلوي: خوراسان)، مغرب را خاوران(پهلوي: خوروران)، جنوب را نيمروز(پهلوي: نيمروچ) ميگفتند. در پي يورش مغول اين واژه ها گرديدند.
[ب‌] باور ايرانی دريای فراخکرت(: پهلوی؛ فراخکرد: فارسی دری) در هنگام داراب و دارا به يونان رفت و يونانيان آنرا اوکئانوس Ωκεανός ناميدند. اين واژه را برخی جغرافيدانان ايرانی دوران اسلامی که به زبان عربی مينگاشتند به اقيانوس معرب کردند. همچنين برخی ديگر آنرا بحرالمحيط نوشتند. بويژه از هنگام رنسانس، واژه اقيانوس از سيسيل و اندلس به زبانهای ديگر اروپايی رفت و برای نمونه در زبان انگلوساکسونی Ocean شد. در گذشته نزديک فرنگيان دريای فراخکرد را بخش کردند و بهر بخش بر اقيانوس نامی افزودند.
*******
يونانيان، روميان و فرنگيان(اروپاييان) هماي را ماد، داراب(خاندان كورش بزرگ) و دارا(خاندان داريوش) را هخامنشيان ميخوانند. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر پيشگفتار، بنياد نيشابور نشر بلخ، رويه 243-242 و داستان ايران از همين پژوهشگر در دست چاپ.
[ت‌] آن را بازی بزرگ(The Great Game) خواندند.
[ث‌] نسک(:پهلوی= کتاب)، نسخه معرب آن است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

سوگ نامک

به نام دادار هرمزد فروغمند فرهمند
پيام پژند بسان پرستوها پرواز کرد و روانش بفرشکردي برامش جاودان رسيد اما براي بازماندگانش تا بديدار مينوي نژند بر جاي گذاشت. پيام از پيله گيتي ياييش برون رفت و پروانه شد. پيام دسته گلي از گلهاي خوش بو و رنگارنگ و زيباي پاکي و راستي و مهرباني و دوستي و فروتني و خردمندي و دانايي بود. شگفت که درازاي زندگي پيام هم بسان گلها به اندازه درنگي، کوتاه بود و خيلي زود پژمرد. پيام پرتويي از روشنايي اهورايي بود. پيام جواني بود که به پيري نرسيده از فرزانگي به فرهيختگي رسيد. پيام تنها جگرگوشه و پور مادر و پدر فداکارش نبود. پرپر شدن پيام در پيش چشمان پرنا و همه خويشان و دوستانش دشوار و سهمگين و اندوه گين بود. پيام براي پويا و همه خاندانش زبانزد پايداري و پهلواني و پويايي بود. پيام جوانمردي بود که دليرانه در جواني مرد. پيام، گويا رونوشتِ سرنوشت داييش ورهرام و نياکانش سياوخش و سهراب بود. پيام چونان سوشيانسي بايد سالهاي درازي زخم بر رودِ چنگِ سازکرده ي زندگي اش مي نواخت تا نواي خوش و پژواک انديشه و گفتار و کردار نيکش همه را سودرسان باشد. اما افسوس که تازش اهريمني خرچنگ خرفستر بدخيم پليد پتياره، ناگهان ناباورانه بجادويي، زخم کاري بر جانش زد و پيوند ميان تن و روانش را گسست. کوچ پيام دود سوزناک و اشک آوري در دودمانش بپا کرد که تواني بر دم برآوردنشان و چشم گشودن بر تيره روزيشان نيست. در داستان کشته شدن سياوخش در شاهنامه چه خوش گفت فردوسي پاکزاد که:
يکي بد کند نيک پيش آيدش        جهان بنده و بخت خويش آيدش!
يکي جـز بنيکي، جهان نسپرد         همـي از نژنــدي فـــرو پژمــرد!
اما اکنون پيک پيام فرامي رسد که براي رامش من در پناه ايزد آذر و سروش پاک در سپنتامينو، همچون من که با همه درد و رنج، در همه هنگام بيماري جانکاه همواره خشنود و خرسند بودم و از زودرسي زمانه ام گلايه نکردم و نناليدم و خم بر ابروان خود نياوردم و هيچگاه فسرده نشدم، استوار و روشنروان باشيد. افسوني نداريد جز اينکه شکيبايي پيشه کنيد و مويه نکوهيده نکنيد تا پس از اين جدايي کوتاه، همگان در گروتمان و در کانون سرود، به هنگامي دراز دگربار به هم بپيونديم. روانش شاد
                                             ايدون باد ايدون تر باد
دهم خوردادماه 1389 خيامي

پيوند ايران و توران بايسته است

در بسياري از بندهاي اوستا ممالك ايرانی گفته شده است.[أ‌] همه اينها در كشوري كه نياكان ما خُوَنيرَثبامي يعني قاره درخشان ميانه جهان ميناميدند جاي داشته اند. واژه ها در گذر زمان گرديده اند. نياكان قاره امروزي را كَرْشْوَر(كشور)، كشور را شهر و يا ده ميخواندند مانند ايرانشهر. امروزه قرارداد شده است كه جهان دربردارنده پنج قاره است. نياكان ما جهانِ هنگامِ كهن خود را با هفت كشور ميشناختند. خونيرثبامي بتنهايي برابر شش كشور ديگر بود.[1] هفت كشور و چگونگي نگرش نياكان بزمين در نگاره 1 پيوست نشان داده شده است. پيشينه چنين شناختی از زمين به هنگام هوشنگ(پارينه سنگی) ميرسد. جهان در هنگام جمشيد(فراپارينه سنگی و نوسنگی) نيز يگانه بود و گوناگونيهای فرهنگی، اجتماعی هنوز پديد نيامده بود و جمشيد نيز مانند هوشنگ پادشاه هفت کشور بود. در هنگام فريدون، همان هنگام سه بهره شدن آرياييان ايران، توران و سَرمان هر سه در قاره خونيرث بامی بودند. اما بتندی سرميان(سرمتها، ساروماتها) به کشور ووروبَرِشِن و از آنجا به سَوَه(اروپا[ب‌]) گسترده شدند. گروهی نيز يکراست از آناتولی(آسيای کوچک) به سوه کوچيدند. اينان نياکان يونانيان بودند. شهرنشينی در يونان 2800-2700 سال پيش از جزيره کِرِت آغازيد. سرميانِ وروبرشن در باختر[ت‌] دريای کاسپين(مازندران) همسايه پسر عموهای تورانی خود شدند.[2][ث‌]
قاره چنين شناخته ميشود: تکه بزرگی از خشکی که آب اقيانوسها از يکديگر جدا كرده اند. استراليا که 210000 فرسنگ خشت(بيش از 5/7 ميليون کيلومتر مربع) است، جزيره بسيار بزرگی است اما بزرگی آن به اندازه ای نيست که يک قاره باشد اما آن را با جزيره هاي ديگر پيرامونش که بزرگترين آن زلاندنو است قاره اقيانوسيه ناميده اند. آسيا و اروپا در کوههای اورال به هم پيوسته اند بنابراين بسياری آنها را به نام قاره اوراسيا ميخوانند. مرز درست آن در نيمروز- چنانچه نياکان چنين ميشناختند- رودهای اتل(ولگا) و دن است. اما امروز جاهای ديگری از رود تِرِک گرفته تا رود کورش(کر) و بويژه رود ارس را مرز آسيا و اروپا ميپندارند! و اَران[ج‌]، ارمنستان و گرجستان به نادرستي اروپايی شمرده ميشوند! شبه جزيره عربستان تكه اي از رويه آفريقاست اما تكه اي از قاره آسيا بشمار ميرود. شبه جزيره سينا پيوسته به آسياست اما تكه اي از آفريقا شمرده ميشود. بسياری قاره آمريکا را در اندازه دو قاره آمريکای باختري- دربردارنده آمريکای مياني- و نيمروزی ميشناسند. ميدانيم که رويه آمريکای نيمروزی از قاره آفريقا جدا شده است. نيمروزان(جنوبگان) بر خلاف باختران(شمالگان) تنها توده بزرگ يخ نيست بلکه خاک است و بسياری آنرا قاره جنوبگان مينامند. هندوستان را شبه قاره هند ميخوانند.
برای آب اقيانوسها هم، چنين است اقيانوسهای هند، اطلس، آرام(کبير)، يخزده باختري، يخزده نيمروزي مرزهای نازکی(دقيقی) ندارند. دماغه اميد نيک مرز هند و اطلس است. اطلس را به دو بخش اطلس باختري و اطلس نيمروزی ميشناسند. تنگه بهرنگ[ح‌](برينگ) مرز آرام و يخزده باختری است. گذرگاه دريک مرز آرام و اطلس است. جزيره فرمز، دسته جزيره فيليپين و جزيره گينه نو مرز هند و آرام است. نياکان ما همه اينها را با نام يکتای دريای فراخکرت(:پهلوی؛ فارسی: فراخکرد)، دريای فراخی که پيرامون خشکيها را فراگرفته بود، ميشناختند.[خ‌] اكنون بسته به اينكه كجاي اين درياي فراخكرد بنگريم، آن را به نامهاي نوي گفته شده ميخوانيم.(نگاره 1)
باور ايرانی دريای فراخکرد در هنگام داراب و دارا[د‌] به يونان رفت و يونانيان آنرا اوکئانوس Ωκεανός ناميدند. اين واژه را برخی جغرافيدانان ايرانی دوران اسلامی که به زبان عربی مينگاشتند به اقيانوس معرب کردند. همچنين برخی ديگر آنرا بحرالمحيط نوشتند. بويژه از هنگام رنسانس واژه اقيانوس از سيسيل و اندلس بزبانهای ديگر اروپايی رفت و برای نمونه در زبان انگلوساکسونی Ocean شد. در گذشته نزديک فرنگيان دريای فراخکرد را بخش کردند و به هر بخش بر اقيانوس نامی افزودند. اين دريا در اوستا وئوروكش و در شاهنامه آب زره ناميده شده است. در گذشته نزديك، تاكنون اوستاشناسان و ايرانشناسان از گزارش اين واژه ناتوان بوده
اند. و اديباني كه به زبان كهن اوستايي و ميانه پهلوي آشنايي نداشتند و بدبختانه دانش ايرانيان باستان را افسانه ميپنداشتند، اقيانوس را پهن آب! ترجمه كردند. براي نمونه اقيانوس آرام را پهن آب آرام ميگويند! اين ستم سهمگيني به فرهنگ ايران و دانش نياكان ما است.
بيشتر مرزهاي سياسي كشورهاي جهان در سده 13 و نيمه نخست سده 14 خيامي، بويژه پس از پايان جنگ جهاني دويم پديد آمد و پايدار شد. اين مرزها در پی کشمکشهای چپاولگران و غارتگران آنسوی درياها و بخش کردن سرزمينهای بوميان بين خودشان است.[ذ‌] به مرزهای خدکشی[ر‌] شده کشورهای آفريقايی بنگريد! هيچ انگيزه جغرافيايي طبيعی و مردمانی(انسانی) در آن يافت نميشود! بسيار دور مينمايد كه اين مرزها دگرگون شود با اين روي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و جمهوري فدراتيو يوگسلاوي پيشين، جدايي اسلواكي از چك، كُسُوو از سربستان، اريتره از اتيوپی، تيمور خوراساني از اندونزي را در سالهاي گذشته ديديم كه 4 تاي نخست، پيش از آن باور كردني نبود. رويدادهاي بزرگ تاريخي شايد پس از هر هزار سال رخ دهند و شايد باين روي بود كه پاره اي از ايرانيان بويژه در هنگام ساساني پندار هزاره باوري داشتند اما در گذشته نزديك، ما سه رخداد بزرگ شگرف را ديديم. نخست فروپاشي شوروي، دويم فروپاشي حزب بعث عراق و سيوم فروافتادن طالبانِ نابودي ايران. اما شوربختانه دستگاه سست دبيرباتی[3](ديپلوماسي) حكومت ما همه آنها را به باد داد.
در درازاي زندگي ايران از هنگام ايرج تاكنون ايران در زمانهاي كوتاهي مانند آغازين كيانيان(هنگام شاهنشاهي و يا كوي كواتَ(كي قباد))، حتي در هنگام پاياني كيانيان بهمن، هماي و بويژه داراب و دارا يكپارچه بود. ايران هر از چند گاه از پي ستم شهرياران خودكامه اش و از پي فرسودگي دودمان فرمانروايانش بارها پهنه تاخت و تاز بيگانگان شد. اَنيرانياني چند، اژي دهاك بيوراسبي(بابلي[4])، افراسياب توراني، اسكندر پتياره گجستك مقدوني، تازيان، مغولان و در گذشته نزديك(از فتحليشاه قاجار) روسيان و انگليسيان زخمهاي جبران ناپذير بسياري بر جان و روان ايران و ايرانيان زدند تا آنجا كه زبان، دبيره(خط) و كيششان بارها دگرگون شد اما آنان بسختي توانستند كم و بيش، فرهنگ خود را هر چند با آن زخمهاي جانكاه پرستاري كنند.
اگرچه در هنگام سلجوقيان بزرگ(نخستين)، ايلخانان و تيمور ايران يكپارچه بود اما فرمانروايانش بيگانه بودند و هر چند بسياري از دانشمندان و ميهن پرستان خوشبختانه توانستند در دستگاه ديواني آنان به دبيري و وزيري و اتابكي برسند، اما در بسياري از هنگامها، ايران پهنة هماوردي دروني شمار زيادي از خاندانهاي ايراني بود. مانند دوره خلفاي عباسي پس از مامون، از طاهريان تا تركان غزنوي و سلجوقي در سده هاي سيوم و چهارم خيامي، هنگام كاستي سلجوقيان- اتابكان پس از سلطان سنجر در سده ششم- و پيش از برآمدن تيمور در سده هشتم.
ايران در زمان شاه اسماعيل بويژه پيش از شكست در جنگ چالدران، شاه تهماسب يكم، شاه عباس يكم صفوي، نادرشاه افشار و آغامحمدخان قاجار بسيار فراختر از اكنون بود. ناشايستگي سلاطين قاجاريه بويژه فتحعليشاه، ياري نرساندن وي به عباس
ميرزا و وزيرخردمندش قائم مقام فراهاني كه پيآمد آن شكست و بستن قراردادهاي ننگين گلستان و تركمنچاي بود و سرانجام قفقاز و بخشي از مغان و تالش از ايران جدا شد و ناصرالدين شاه پس از كشتن وزيرش- اميربزرگ- ميرزا تقي خان كه با بستن قراردادهايي ننگين پاريس و آخال و ناداوري گلداسميت سبب جدايي كابلستان و بخش بزرگي از سرزمينهاي خراسان و بلوچستان شد. مرزهاي ايران را چنين كرد. امروزه نيز گزند بزرگ جدايي درياهاي كاسپين و پارس در كمين است.
و اما توران، با اينکه کشوری به نام توران نهادينه و به آيين از هنگام آهن باين سوي نداريم اما برویِ بن مايه پيوستگی تاريخی از ديدگاه فرهنگی، اجتماعی نام توران نيز در درازای تاريخ بر جای ماند و حتی کسانی زردپوست با نژادهای ديگر از سرزمينهای خوراساني ترکستان و مغولستان و با زبان و فرهنگ و ويژگيهای اجتماعی که يکسره با تورانيان آريايی دگرگونه بودند خود را تورانی و شهريارانشان خود را جانشينان افراسياب خواندند. امروزه جلگه توران در نقشه ها هر چند در جای نادرست اما بهر روي نامگزاری ميشود. آميختگی اين دو نژاد و زبان و فرهنگ به اندازه ای است که جدا كردن آنها از هم شدني نيست. انبوهی از واژه های[5] آريايی در زبانهای آلتايی و وارون آن در زبان مردمانی که در سرزمين توران زندگی ميکنند و جمشيدييان هرات و بادغيس و مرو و هزاره اييان ترک اما فارسی زبان در افغانستان کنونی و آذرييان و قشقاييان آريايی ترک زبان مانند آنست. سنجان(كاشغرستان و ختن) را كه داراي شش شهر بزرگ بود، تركان آلتي شهر ميناميدند كه در آن آلتي شش تركي و شهر پارسيست.
امروزه در جهان پديد آمدن پي در پي اتحادهاي اقتصادی- سياسي را ميبينيم اتحاديه اروپا، اتحاديه كشورهاي جنوب شرق آسيا(آس ِآن)، اتحاد كشورهاي خليج فارس، كشورهاي آمريكاي شمالي نفتا و ... . اكو اميدي براي رسيدن به اينچنين خواسته اي بود.
روي سخن نگارنده با فرمانروايان نيست بلكه به مردمان كشورهاست همه آناني كه دلسوز خان و مان و هم ميهنان خود هستند. با خردمندان، انديشمندان و آزادگاني مانند دالايي لاما پيشواي تبت و ربيعه قدير رئيس كنگره جهاني اويغورهاست كه زير سركوب خشن بيگانگان براي بنيانگزاري داد و از بين بردن بيداد، مبارزه بدون خشونت ميكنند. جا دارد در اينجا به روان امير كاشغرستان محمد يعقوب بيك، پيشواي داغستان شاميل، شير پنجشير احمدشاه مسعود و رئيس جمهور جانباخته چچن جوهر دادايف درود بفرستيم.
اکنون پس از سپری شدن ستم تاريخي گذشته بر مردمان ايران كنوني و كشورهاي همسايه از سوي مقدونيان، تازيان، مغولان، انگليسيان، روسيان و چينيان به باور من روز آن فرا رسيده است كه در جرگه(حوزه) ايران و توران فرهنگي (ممالك ايراني و توراني) بجای هماورديهای ويرانگر اندرونی و بيرونی، همبستگي(اتحاديه، كنفدراسيون) فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي پديد آيد تا توان همديگر را بيافزايند. نيرومندي شهرهاي ما و تنها راه ايستادگي و ماندگاري ما در پهنه جهاني پيوستگي و باورمندي به فرهنگ خود و پاسداري از آن است.
با خواستة دوستي، نگهداري از زيست بوم، مبارزه با افيون، ابزار كشتار همگاني و خودكامگي، داد مردمان گستري[ز‌]، كاستن هزينه ها و افزودن تواناييها پس از گذشت هزاران سال دگر بار بايسته است كه ايران و توران فرهنگي پيوستن به هم را جشن بگيرند و در راه پايه ريزي آينده اي بامي و روشن تلاش كنند.
فلات تبت سرزمين مردمان تبتی با فرهنگ ويژه خود با پيشينه سه هزار ساله[س‌] و کيش بودايی است امروز تنها بخشی از آن تبت ناميده ميشود و مانده آن استانهاييست كه با نامهای ديگری در هند و بويژه در چين کنونی خوانده ميشوند. افزون بر گريختن تبتيان به هند، نپال، بوتان و آوارگي آنها در گرداگرد جهان، با کوچاندن شمار زيادي هان(چينی) فراوانی مردمان را دگرگون کرده اند. اگر در پنجاه سال پيش 2 درسد مردمان اويغورستان و سنجان هان بودند امروز گويا آنجا نيز چين است و اين سرزمينها پيش از اين باشندگاني نداشت!
امروزه اگر چين سيومين کشور فراخ جهان است به اين روست که مغولستان نيمروزی را به نام مغولستان اندروني(داخلی)، تبت، اويغورستان، سنجان، منچوري و بخشي از كشمير[ش‌] را اشغال کرده است. امپراطوری منچو مغولستان را نيز اشغال کرده بود که با روی کار آمدن جمهوری ملی بپيشوايی شادروان دکتر سون يات سن در سال 1290 خيامی بويژه فشار شوروی، چين ناچار بترک آن شد و هر چند مغولستان پيرو شوروی بود اما بهر روی کشور استواری شناخته ميشد. پرتقاليان تايوان را كه بوميان تايواني در آن زندگي ميكردند در 923 فرمز(جزيره زيبا) ناميدند. در 1003 هنگام شاه عباس يكم در ايران مستعمره هلند شد. پس از دو سال پاي اسپانياييان نيز به باختر آن رسيد. در سال 1042 كه منچوان همه چين را گرفته بودند براي نخستين بار يك مينگِ[ص‌] درياسالار و بيست سال پس از آن منچوان آن را گرفت. اما موج گسترده يورش چينيان پس از شكست چين ملي از چين كمونيست در 1328 رخداد. آن زمان كه منچوان بر چين چيره شدند چينيان آنان را بيگانه مي انگاشتند اما اكنون كه آنها بر مردمان آنجا برتري يافتند منچوري، تايوان و سرزمينهاي ديگران را جدانشدني ميدانند! شگفت اينكه مليگراهاي چيني كه به تايوان گريختند و از نبود آزاديهاي فردي و اجتماعي در همداد نوين گلايه ميكردند پس از تسخير تايوان فرهنگ و زبان تايواني را ناروا شناختند و بر بوميان ستم بسيار كردند!
روسيه نخستين كشور فراخ جهان به اين روي است كه بخشی از مغولستان، تركستان خوراساني و همه تركستان خوروراني، قفقاز[ض‌] باختري و سيبري[ط‌] را اشغال كرده است.
تركان از 5/14 تا 5/2 سده پيش در سرزمينهاي فراخي فرمانروايي به نام خاقان داشتند. اين خاقان بيدرنگ به دو خانات خوراساني و خوروراني بخش شد. پسان مغولان با تركان آميختند. اكنون تركستان خوروراني در اشغال روسيه است.
در آينده تبتيان، تركان، مغولان و هندوان نيز خواهند توانست به اين همبستگي آسيايي بپيوندند.[ظ‌]
گنجايش زيادي براي اين جستار هست. هندوان تا 3600 سال پيش با ايرانيان يكتا بودند. مغولان از سده هفتم تا پايان سده نهم فرمانرواي بخش بزرگي از آسيا و اروپا بودند و گرچه در آغاز بنابه پاسخ يکی از بخاراييان كه پس از يورش مغولان جان بدر برده و به خراسان گريخته بود. به پرسشِ: "حالِ بخارا را چگونه يافتي؟" گفت: "آمدند و كندند و سوختند و كشتند و بردند و رفتند."[6] اما بهر روي پسان در هنگام ايلخانان و تيموريان بروي چيرگي و فروغ فر كياني مزدا آفريده و ناگرفتنیِ[ع‌] فرهنگ ايراني خواجه نصيرالدين توسي و رشيدالدين فضل الله همداني، غياث الدين جمشيد كاشاني و ديگران سرچشمه كارهاي جاودانه شدند. بهمنيان كه نياي خود را بهمن پور اسفنديار ميدانستند ساليان دراز در دكن فرمانروايي كردند.[غ‌] مغولان هند تا سده دوازدهم بر هندوستان فرمانروايي ميكردند. زبان فارسي زبان ديواني آنان بود. تاج محل در اگرا پايتخت آنان يادگار كاريگران انوشه روانِ[ف‌] ايراني، نمونة درخشش فروغ مهر ايراني(آريايي) در آنجاست[ق‌]. لاهور و مولتان پنجاب هندوستان از كانونهاي بزرگ زبان فارسي بشمار ميرفت. در همه خراسان بزرگ و توران اميرنشينهاي خيوه، بخارا و خوکند و در هنگام عثماني در سراسر آسياي نيمروز خوروراني و بالکان تا سده سيزدهم زبان فارسي زبان ديواني بود. در سنجان، دبيره و زبان ختني از گروه زبانهاي ايراني خوراساني روان بود كه هم خانواده زبانهاي سغدي و باختري(بلخي) و خوارزمي بود. شمار بسياری از دودمانهای ترك بويژه اويغوری و مغولان تا پيش از آنكه بوسيله ايرانيان مسلمان شوند مانوي و بودايي بودند و با گونه اي دبيره سغدي كه بس مانند دبيره پهلوي بود مينوشتند. ديگر مغولان بويژه اردوی زرين و ترکانی هم که به کيش و آيين خود مانده بودند نيز با اين دبيره مينوشتند. در تورپان(دوسد فرسنگي خوراسان كاشغر) انبوهي از نوشته هاي سغدي- مانوي كه از با ارزشترين آنهاست پيدا شده است. دريغ و درد كه اين مردمان با پيشينه تاريخي و فرهنگي كهن اكنون بايد با خطهاي بيگانه سيريليك، چيني و لاتين بنويسند.
پيشينه فرمانروايی ايرانيان بر انيران[ك‌] در سده های ميانه در اين نوشتار نمی گنجد و تنها به آنها اشاره ميشود. آلانيان(اَرّانيان) در پرتغال و اسپانيا(416-409 ترسايي)، يمن در هنگام خسرو قبادان، موچراييک(: پهلوی؛ = مصر: معرب) در هنگام خسرو پرويز ساساني. در دوره اسلامی رستميان در ليبی، تونس و الجزاير، قرمطيان در احساء، ابوالحسن اسحقي سردار سپاه و نخستين ايرانی که به دسته جزيره خالدات(قناري) رفت و به گسترش دين نيمور کجوري(اوصيکم) پرداخت. ايوبيان در مصر 1174-1278؟ ترسايی، شاخه‌هاي پسين ايوبيان در يمن، حماه، حلب، حمص، دمشق.
سرزمينها در درازاي تاريخ پيرامونهاي شناخته شده اي داشته اند. اکنون با وجود برخوردهای خودخواهانه و نابخردانه سياست کنندگان و رو در روی پندار برخی، اين مرزها با کم و بيش سرپيچيهايی هنوز پابرجا و استوار مانده است. جغرافياي سياسي درست سرزمينهاي بررسي شده بر پايه جغرافياي طبيعي، تاريخ و فرهنگ مردمان به پيوست گزارش و در نگاره 2 نشان داده شده است.
ايدون باد ايدون تر باد
                                                                                                                                     10 دي 1388 خيامي
پيوست[ل‌]
ساتراپی[م‌] خراسان بزرگ[ن‌] بمركز بخارا[ه‌]
ايران کنونی
استان کَهستان بمرکز بيرجند يا قاين
شهرستان هاي بيرجند دربردارنده شهرستانك هاي خوسف و درميان، قاينان بمركز قاين، تبس دربردارنده رباط گور، تون بمرکز فردوس دربردارنده شهرستانك هاي بشرويه و سرايان و بجستان و دستگردان بمركز عشق‌آباد، گناباد، نِه از سوي نيمروز تا خونيك‌پايين
استان ريوند(خراسان كوچك)[و‌] بمركز سناباد(مشهد)
شهرستان هاي توسِ نيک[ي‌] بمركز سناباد(مشهد ريوند بمرکز نيشابور، بيهق بمركز سبزوار، سرخس، قوچان، شيروان، بيژن
كرد(بجنورد)
، جوين(ميان‌آباد) بمركز اسفراين(مهرجان)، درگز، زاوه بمرکز تربتحيدريه، تربتجام، باخرز بمركز تايباد، كاشمر(ترشيز)، ابيورد[أ‌أ‌] بمركز اشك آباد دربردارنده تجن و نسا[ب‌ب‌] و فراوه كهن[ت‌ت‌]
ترکمنستان کنونی
استان داهيستان يا دَهيستان بمرکز كوم(گوم)داغ در نزديكي مركز كهن آن آخور
استان مرو(مرغاب) بمرکز مرو[ث‌ث‌]
شهرستانهاي مرو شاهگان(بزرگ، پايين)، مرود يا مروالرود(كوچك، بالا) بمركز مرغاب(بالا مرغاب) دربردارنده مروچك(مرو كوچك)[ج‌ج‌]
استان جيهون(آمل، آموی، آمويه) بمرکز چارجوي
شهرستان زم[ح‌ح‌]
افغانستان کنونی
استان هری(هرات) بمرکز هرات
شهرستانهاي غور بمركز چغچران، شهرك
استان بادغيس بمركز قلعه نو
استان باختر(بلخ) بمرکز مزارشريف يا بلخ
شهرستانهاي فارياب بمركز ميمنه، جوزجان بمركز شبرغان، سرپل، باميان، سمنگان بمركز ايبك، كندوز، بغلان(تا تونل سالنگ)، تخارستان بمركز تالقان
استان بدخشان نيمروزي[خ‌خ‌] بمركز فيض آباد دربردارنده وخان
ورارود[د‌د‌]

سغد[ذ‌ذ‌](تاجيکستان کنونی)
استان بدخشان باختري بمركز خاروگ
استان فرغانه نسيا(نسائيه) بمرکز انديگان
شهرستانهاي اوش[xxxviii]، فرغانه، مرغنيان(مرغلان)، خوکند[xxxix]، کانی بادام، خجند
استان چغانيان(سرخان دريا) و قباديان و ختلان بمركز دوشنبه
شهرستانهاي گرگان تپه[xl]، کولاب[xli]، ترمذ، چغانيان(سرآسيا كنوني)[xlii]
استان رشت(قراتگين)[xliii] بمركز پنجکنت دربردارنده يغناب
ازبکستان کنونی
استان خوارزم بمرکز نوکاث[xliv](نوكوس كنوني)
شهرستان هاي خوارزم خوراساني بمركز بيروني، خوارزم خاوري بمركز اورگنج دربردارنده داش
حوض، گرگانج(كهنه اورگنج)[xlv]، خيوه، هزاراسب
استان سغد بمرکز سمرکند
شهرستانهاي ارنگ(سيردريا) بمركز بناكث(فناكنت[xlvi]) دربردارنده اشتركث[xlvii]، كرمينيه[xlviii]، سغد پايين بمركز بخارا[xlix]، كشكه دريا[l] بمركز نخشب[li] دربردارنده كث(شهر سبز[lii])، بشکنت؟[liii]، فربر[liv]، اخسيسك[lv]
استان اشروسنه بمركز بونجکث(بنجکث، بنوجکث، اوراتپه[lvi])
شهرستانهای ديزک(جيزک)، ميرزاچول(گلستان)، زامين(سوسنده، سرسنده)، ساباط
ساتراپی نيمروز(سيستان، سکستان) و کابلستان(افغانستان) بمرکز دوتايي زرنگ و كابل[lvii]
استان زابلستان بمركز زابل
استان فراه بمركز فراه
شهرستان شيندند(سبزوار)
استان كندهار بمركز كندهار
شهرستان زابل بمركز كلات دربردارنده ارغنداب و مقر[lviii] و ريگستان
استان هيرمند(هلمند) بمركز بُست(لشكرگاه)
شهرستان ارزگان بمركز ترين كوت دربردارنده ديكوندي[lix] دربردارنده پنجاب و ريگستان تا كوه چاغي
استان كابلستان بمركز كابل
شهرستانهاي لغمان بمركز مهترلام، كاپيسا بمركز محمود راكي دربردارنده پنجشير بمركز بازارك، پروان بمركز چاريكار(تا تونل سالنگ)، وردك بمركز ميدان شهر، غزني، كُنَر[lx] بمركز اسدآباد دربردارنده چيترال، ننگرهار بمركز جلال آباد، لوگر بمركز بره كي، پكتيا بمركز گرديز دربردارنده خوست، پكتيكا بمركز شرنه دربردارنده وزيرستان بمركز ميرانشاه، ژوب تا كوههاي توبه كاكر
استان پشتونستان خوراساني[lxi] بمركز پيشاور
شهرستان دره اسماعيل خان[lxii]، مردان، گيلگيت دربردارنده موركوشي، سوات بمركز سيدو شريف دربردارنده ملكندMingora  [lxiii]
ساتراپی بلوچستان بزرگ بمرکز دوتايي کلات يا کويته و ايرانشهروبمپور يا زاهدان
استان بلوچستان خوراساني بمرکز کلات يا کويته[lxiv] تا كوههاي توبه كاكر و چاغي[lxv]
استان بلوچستان خوروراني بمرکز ايرانشهر و بمپور يا زاهدان
ساتراپي قفقاز بزرگ بمركز تفليس
استان داغستان بمركز ماخاچ قلعه دربردارنده دربند بجز بخش باختري رود تِرِك
استان چچن بمرکز گروزنی
استان اينگوش بمركز نزران
استان آلان(اوست) بمرکز ولادی قفقاز
استان کاباردين بالکار بمركز نالچيك
استان قره چای چرکس بمركز چركسك
استان آديغه Adygea بمرکز Maykop و مانده كوهستان کراسنودار[lxvi]
قفقاز كوچك
استانك[lxvii] نخجوان[lxviii]، استانك قره باغ كوهستاني[lxix] بمركز استناپاناكرت(خان كندي)
استان اران بمركز بادكوبه(باكو) بجز تالش گشتاسبي و مغان
استانك شروان بمركز گنجه(بردعه دوران اسلامي) دربردارنده شماخي، شكي
استان ارمنستان بمركز ايروان دربردارنده قارس
استان گرجستان بمركز تفليس دربردارنده اردهان
استانك آلان نيمروزي بمركز تسخين ولی
استانك آجار بمركز باتومي
استانك آبخاز بمركز سوخومي
ساتراپي كردستان بزرگ[lxx] بمركز هه‌ولير  hewlêr اربيل
استان كردستان خوراساني بمركز سنه دژ Sine (سنندج) دربردارنده مريوان و مهاباد و كرماشان[lxxi] و خوزستان كوهستاني(ايلام) بجز ده لران.
استان كردستان خوروراني(آديابن)[lxxii] بمركز هه‌ولير(اربيل) دربردارنده مرکندو(سليمانيه Silemanî)، دهوك[lxxiii] Dihok، زاخو، آشب(عماديه كنوني)، خانقين، نفت خانه، مندلی، توزخورماتو، كركوك Kerkûk (گرميان)، نينوا، Kurdistana Binxetê خوراسانی بمركز حَسَكه دربردارنده قامشلی Qamishli.
استان كردستان باختري بمركز آمِد Amed (دياربكر)
شهرستان ؟ آناتولي خوراساني همان بخشي از آبريز رود ارس بمركز ارزروم دربردارنده استانك ايگدير(آذري اند). آبريز درياچه وان دربردارنده بتليس، وان و آبريز فرات بالا دربردارنده آغري، موش، ارزنجان، درسيم(تونج ليلي)، چيوليك(بينگول)، خارپوت(الازيغ)، ملاطيه.
شهرستان ؟ آناتولي نيمروز خوراساني همان بخشي از آبريز خليج فارس يا همان آبريز باختري دجله و فرات مياني بمركز آمد دربردارنده جولاميرگ[lxxiv]، سرت Siirt، باتمان، آمد دربردارنده سيلوان(سليوا، ميافارقين، فرقين)، سمسور(آدي يامان)، اسروئن بمركز رُها(يوناني: اِدِسا، ارمني: Urhai، شانلي اورفه) دربردارنده ويرانشهر، شرناخ، ديلوك(غازي عينتاب)، كيليس، ماردين دربردارنده دارا و نصيبين.  Kurdistana Binxetê خورورانی بمرکز  Kobany(عين العرب) نزديك جرابلس Jarabluss، Çiyayê Kurmênc بمركز افرين Efrîn.

تقسيمات کشوری توران[lxxv] پايتخت بيشکک[lxxvi]
قزاقستان کنونی
استان ارنگ يا سيردريا يا اسپيچاب و چاچ[lxxvii] و ايلاق[lxxviii] بمركز تاشكند(بنکث)[lxxix]
شهرستانهاي اسپيچاب بمركز چيمکنت[lxxx] دربردارنده فاراب(اترار) كهن[lxxxi] و شاوغر[lxxxii]
استان تراز بمركز تراز(تالاس Talas، ژَمبيل Zhambyl[lxxxiii]،  اوليه اتا Aulie-Ata Әулие́-Ата، ينگي، چيني: zhizhi)
شهرستان تراز(تالاس) بالا بمركز تراز نو[lxxxiv]
استان چو(سويآب) بمركز بيشكك در بردارنده چو و بركي يا ميركي(مركه كنوني) Merke[lxxxv]
استان بالكاش(هفت رود، سيمرچي)[lxxxvi] بمركز آلماتي
شهرستانهاي تالدي قرغان(گوركان)، كولجا(قولجا) Gholja Kolja[lxxxvii]
استان توران خوراساني بمرکز آياگوز
شهرستانهاي زايسان[lxxxviii]، Urzhar[lxxxix]
استان توران باختری(دشت قپچاق باختري) بمرکز آستانه
شهرستانهاي پتروپاول، كستاناي، رودني، مگنيتوگورسك Magnitogorsk، اورسك Orsk، اكيبساوز Ekibastuz، آكسو[xc]، كوكشه تاو(كوه آبي)
استان توران خورورانی(سرزمين بين درياچه خوارزم و دريای کاسپين) بمرکز آق توبه
شهرستانهاي من قشلاق(منگيستو) بمركز آكتو، بالكان بمركز نپت كپه (نبيت داغ، بالكان آباد) دربردارنده تركمن باشي، اورال بمركز آكسوي Aksay
استان قيزيل اوردا دربردارنده آپان(آرال) و جند[xci]
استان دشت قبچاق بمركز قراغاندي
شهرستانهاي تورغاي بمركز آرقاليق، ژزقازغان Jezqazgan
قرقيزستان کنونی
استان فرغانه بمركز نمنگان[xcii] دربردارنده اخسيکث كهن[xciii]
شهرستانهاي جلال آباد، اوزکند(اوزگون)، كاسان
استان جدغل(نارين)[xciv] بمرکز نارين
استان ايسيک کول بمركز كراكول
سين کيانگ چين کنونی[xcv]
ساتراپی سنجان(كاشغرستان[xcvi] و ختن[xcvii]) و تورفان بمركز كاشغر
كاشغرستان و ختن(آلتي شهر)(آبريز درياچه لوپ دربردارنده بيابان تكله مكان و آبريز رود تاريم) بمركز کاشغر
شهرستانهای يارکند، ينگي حصار، ختن، Qarqan(Qiemo)، آق سو Aksu، اوچ تورفان Uchturpan، كوچا Kuqa Kucha، کورلا Korla[xcviii].
استان تورفان(آبريز تورفان) بمركز كومول(قومول)(چينی: هامي)
شهرستانهای پيغان(پيچان)، چارچان(چينی: شان شان)
هندوستان و پاكستان كنوني
ساتراپی كشمير بمرکز سری نگر
مظفرآباد، بلتيستان(كناره خوراساني هونزا) دربردارنده چيلاس و ميسگر و استور[xcix]

تقسيمات کشوری روم[c](تركيه كنوني) بمركز آنكارا
استان آناتولي مياني بمركز قونيه(يونانی:ايکونيون Iconıon، رومی: ايکونيوم Iconıum؛ استانکونا Stancona)
استان آناتولي باختري(آبريز درياي سياه) بمركز سامسون[ci]
استان آناتولي باختر خوروراني(آبريز درياي مرمره) بمركز بورسا
استان آناتولي نيمروز خوروراني (آبريز درياي اژه) بمركز ازمير
استان آناتولي نيمروزي(آبريز درياي مديترانه) بمركز آدانا
استان قبرس[cii] بمركز نيكوزيا

تقسيمات کشوری ميانرودان(عراق كنوني) بمركز بغداد
استان آسور(آشور، سورستان) بمركز موصل[ciii] Mûsil
استان انبار بمركز رمادي[civ]
استان بغداد بمركز بغداد دربردارنده كاظمين و عظيميه
شهرستانهاي ديالي بمركز بعقوبه، صلاح الدين بمركز سامراء دربردارنده تكريت
استان بابل بمركز بابل(حله كنوني)
شهرستانهاي هيرا(حيره)[cv] بمركز نجف دربردارنده كوفه، كربلا، قادسيه بمركز ديوانيه، مثني بمركز سماوه، ذي قار بمركز اور(ناصريه كنوني)
استان واسط بمركز كوت
شهرستان دشت ميشان خورورانی بمركز عماره
استان بصره بمركز بصره
شهرستان بوبيان در بردارنده جزيره فيلكه

تقسيمات کشوری تبت بمرکز لهاسا
استان Qinghai كنوني بمركز دوتاييYushu و Delingha بجز Silung(Xining), Haidong دربردارنده Tianzhu[cvi]
استان Gannan بمركز Hezuo[cvii]
استانAba Zangzu Qiangzu Zizhizhou(Ngawa Tibetan & Qiang)  بمركز Barkam[cviii]
استان Garze بمركز Kangding(Dardo)
استان Muli بمركز Qiaowa
استان Dêqên(Diqing) بمركز Shangri-La[cix]
استان هيمالاپرادش بمرکز سيملا[cx]
استان اوتتارانچال بمركز دهرادون
استان نپال بمرکز کاتماندو[cxi]
استان سيككيم بمركز Gangtok دربردارنده دارجلينگ
استان بوتان بمرکز تيمپو
استان آروناچال پرادش بمركز ايتانگر

تقسيمات كشوري تركستان خوراساني بمركز اورمچي[cxii]
استان نووسيبيرسك بمركز نووسيبيرسك[cxiii] تا رودهاي ايرتيش و تارا
استان اومسك بمركز اومسك تا رود ايرتيش[cxiv]
ساتراپي اويغورستان[cxv] بمركز اورومچي
شهرستانهاي كيتون Kuytun، شيهزي Shihezi، چنگجي Changji
استان كاراماي Karamy
استان باركل Barkol
ساتراپي آلتاي پايتخت Barnaul
استان آلتاي نيمروزي(سرچشمه رود ايرتيش در سين كيانگ كنوني) از سوی خوروران تا درياچه زايسان
استان آلتاي كوهستاني بمركز گورنو آلتايسك تا رود ايرتيش
استان آلتاي تريتوري بمركز Barnaul دربردارنده آبريز كوزنِتسك، كمروو Kemerovo، نووكوزنِتسك[cxvi]

تقسيمات كشوري تركستان خوروراني[cxvii] بمركز تيومن
استان كورگان بمركز كورگان
استان چليابينسك بمركز چليابينسك[cxviii]
استان تيومن بمركز تيومن دربردارنده شهرستان تارا در كناره رود ايرتيش از سوی خوراسان و باختر تا رود ايرتيش

تقسيمات كشوري مغولستان پايتخت اولان
باتور دربردارنده بيابان گبي تا درياچه بايكال
استان مغولستان نيمروزي(داخلي در چين كنوني) بمركز هوه هوت(شهر آبي) دربردارنده بائوتو Baotou[cxix]
روسيه كنوني
استان آمور دربردارنده Zeya و Tynda
استان تووا بمركز كيزيل تا رشته كوههاي سايان
استان چيتا بمركز چيتا دربردارنده آگين بوريات
استان بوريات بمركز يولان يودِ
استان خاكاسيا بمركز آباكان دربردارنده نيمروز كراسنويارسك تا Achinsk


[1] برای نمونه بنگريد به بُن دهش، 1380، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس رويه های 60، 71، 74، 80، 83، 90، 94، 127 بويژه 70.
[2] گزارش استاد فريدون جنيدی از شاهنامه فردوسی رشک بردن سلم بر ايرج دفتر نخست رويه 120.
ترا با من اکنون، بدين گفت وگوی         ببايد، بروی اندر آورد، روی
[3] دپيرپات(ديپلمات) خروموف، آلبرت لئونيدويچ، سغديان، ترجمه علی بهراميان، چاپ وزارت امور خارجه، رويه 47.
[4] زندگي و مهاجرت آرياييان و شاهنامه فردوسي ويرايش فريدون جنيدي، بنياد نيشابور، نشر بلخ.
[5] بنگريد به سجاديه، محمد علی، پژوهشی در تبار مشترک ايرانيان و تورانيان، نشر بلخ، بنياد نيشابور همچنين بديعی، نادره، چاپ نخست، 1377، فرهنگ واژه های فارسی در زبان اويغوری چين، نشر بلخ.
[6] جويني، عطاملك، تاريخ جهانگشا، ويرايش علامه محمد قزويني، دفتر يكم، ذكر استخلاص بخارا، رويه 72. با اندکی دستکاری.


هر آنچه درون آكولاد جاي داده شده از نگارنده و درازا و پهناهاي جغرافيايي برگرفته از تارنماي www.flashearth.com است.
[أ‌] بند 36 کرده 8 و بندهاي 56، 58، 61 کرده 16 تيريشت، بند 10 کرده 1 و بندهاي 43، 44 کرده 11 و بند 87 کرده 24 و بند 143 کرده 31 فروردين يشت، بند 4 کرده 1 و بند 9 کرده 2 و بند 11 کرده 3 و بند 16 کرده 4 و بند 21 کرده 5 و بند 24 کرده 6 و بند 27 کرده 7 و بند 34 کرده 8 و بند 43 کرده 9 و بند 46 کرده 10 و بند 52 کرده 12 و بند 59 کرده 13 و بند 60 کرده 14 و بند 63 کرده 15 و بند 66 کرده 16 و بند 69 کرده 17 و بند 72 کرده 18 و بند 78 کرده 19 و بند 80 کرده 20 و بند 82 کرده 21 و بند 87 کرده 22 و بند 94 کرده 23 و بند 98 کرده 24 و بند 101 کرده 25 و بند 103 کرده 26 و بند 111 کرده 27 و بند 114 کرده 28 و بند 118 کرده 29 و بند 122 کرده 30 و بند 135 کرده 31 و بند 141 کرده 33 و بند 145 کرده 35 مهريشت، بند 21 كرده 5 گِوش يشت(دْرَواسپَ يشت بندهاي 48، 50، 53 كرده 17 بهرام يشت. يشتها روانشاد پورداود انتشارات اساطير. بند 39 بخش دوم فرگرد نوزدهم ونديداد روانشاد داعي الاسلام.
[ب‌] از هنگام بنيانگزاري امپراطوري روم تا گذشته نزديک ايرانيان اروپا را روم ميخواندند. پس از آن به اعتبار کشور فرانک(فرانسه) آن را فرنگ ناميدند.
[ت‌] ايرانيان شمال را اَپاختر(:پهلوي= باختر: فارسي)، مشرق را خوراسان(= خراسان: فارسي)، مغرب را خوروران(= خاوران)، جنوب را نيمروچ(= نيمروز) ميگفتند. در پي يورش مغول اين واژه ها گرديدند. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شهيدي مازندراني(بيژن)، حسين، چهارسو و نگرشي کوتاه بر تاريخ و جغرافياي تاريخي، 1365، تهران، اميرکبير. و نيز پورداود، ابراهيم، هرمزدنامه، 1331، تهران، چارسو، نشريه انجمن ايرانشناسي.
[ث‌] اين نوشتار بخشي از كتاب جغرافياي سياسي- تاريخي ايران در دست چاپ است كه نگارش آن را خويشكاري خود دانستم. دفتر نخست آن ويژه پيشداديان و كيانيان ميباشد و دفتر دويم آن از هنگام اشكانيان تاكنون را بررسي ميكند. مانده ايرانشهر(ممالك ايراني) كه در اينجا نيامده در آنجا بروي گسترده بررسي خواهد شد.
[ج‌] به نادرستي از زمان انقلاب روسيه و حكومت مساواتيان آذربايجان ناميده شد.
[ح‌] "اين نام ايراني را براي اين دريا و تنگه به استناد نقشه جهاننمايي كه در سال 1329 هجري برابر با 1911 ميلادي به وسيله احمد بن سليمان ترسيم شده است آورديم. روشن است كه رسم آن براساس نقشه كهنتري بوده است." دکتر بختورتاش، نصرت الله، چاپ سيوم پاييز 1380، نشان رازآميز انتشارات فْرَوَهْر رويه 126.
[خ‌] كرتن(: پهلوي= كردن: فارسي)، در زبان امروز ساختن گوييم. بنابراين فراخكرد، فراخ ساخته شدن را ميرساند.
[د‌] يونانيان، روميان و فرنگيان(اروپاييان) هماي را ماد، داراب(خاندان كورش) و دارا(خاندان داريوش) را هخامنشيان ميخوانند. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر پيشگفتار، بنياد نيشابور نشر بلخ، رويه 243-242 و داستان ايران از همين پژوهشگر در دست چاپ.
[ذ‌] بازي بزرگ "The Great Game" خوانده شد.
[ر‌] خط، شاهنامه فردوسي، 1388، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر يكم، نشر بلخ، رويه 407.
[ز‌] بگواه نخستين بيانيه جهاني نگاشته شده آن بدستور داراب(كورش بزرگ) بر پايه گاتها، سروده هاي اَشو زرتشت سپيتمان.
[س‌] فلات تبت پيش از آن بروي يخبندان و نادرخور بودن آب و هوا و ويژگيهاي جغرافيايي، بلندي بسيار زياد، دره هاي ژرف، پرتگاههاي بسيار، شيبهاي تند، کمي فشار هوا، کمبود اکسيژن، سختي دم و بازدم، تابش تند آفتاب، ماندگاراني نداشت و سختگذر بود.
[ش‌] کشمير را ايران کوچک مينامند و اين از براي پيوندهاي بس ژرف در تاريخ هزاران ساله گذشته و دستکم هنگام سياوخش است. همانندي کشمير و کاشمر و کاشغر و کاشان ناگهاني(تصادفي) نيست.- براي آگاهي بيشتر درباره نام جايها بنگريد به جنيدي، فريدون، گزارشي پيرامون نام کرمان، کرمان شناسي، مجموعه مقالات، نشر مرکز کرمان شناسي، به کوشش محمدعلي گلاب زاده، 1369، رويه 173-152) http://bonyad-neyshaboor.ir - و مولا ميرسيدعلي همداني پيشواي صوفي طريقت کبراوي كه از براي پيگرد تيمور در سده هشتم خيامي از سمرکند به کشمير پناه برد، ويرايش ديگري بر اين پيوستگيهاي کهن در کشمير بود. گرچه او در نزد هندوان بنيکي ياد نميشود اما در کشمير، سغد، سنجان، کابلستان و پشتونستان پيروان و گورش در ختلان ديدارکنندگان بسياري دارد.
[ص‌] دودمان پيشين
[ض‌] قفقاز را قاف ميناميدند.
[ط‌] روسيه از سال 963 يا 969 خيامي اشغال سيبري را آغاز کرد. روسيه در 11 آوريل 1633 ترسايي بتندي بر سيبري دست يافت و در درازاي سه دهه بدرياي فراخكرت(اين بخش را اكنون اقيانوس آرام ميخوانند.) رسيد. در پايان نيمة نخست سده يازدهم خيامي با اندکي چشمپوشي همه سيبري در اشغال روسيه بود. براي آگاهي بيشتر بنگريد به راهنماي کشورهاي مستقل مشترک المنافع و جمهوريهاي بالتيک، 1374، گيتاشناسي، رويه 13-12 و گيلبرت، مارتين، ترجمه فريدون فاطمي، 1377، اطلس تاريخي روسيه و شوروي، نشر مرکز رويه هاي 27 و 34. اما پيشينه بوميان سيبري(اسکيموان) بهنگام تهمورث(25000 سال پيش) ميرسد. بنگريد به فريدون جنيدي، داستان ايران، در دست چاپ.
[ظ‌] بگواه چكامه روانشاد سعدي شيرازي كه بر سردر سازمان مردمان همبسته(ملل متحد) نگاشته شده است.
بنـي آدم اعضـاء يك پيكرند        كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي بدرد‌ آورد روزگار        دگــر عضوهـا را نمانـد قـرار
تو كز محنت ديگران بي غمي       نشايـد كـه نامت نهنـد آدمي
 [ع‌]بگواه بند51 و داستاني در بندهاي 64-56 زامياديشت كه افراسياب سه بار خواستار گرفتن فر شد كه دارايي ايرانيان و اشو زرتشت پاك است. و نيز بنگريد به بندهاي 96 کرده 15 زامياديشت، 14 يسنا ها 1، 28 سي روزه كوچك و بزرگ و پاره 5 آتش بهرام نيايش.
[غ‌] براي آگاهي بيشتر بنگريد به معصومي، محسن، فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي دكن در دوره بهمنيان.
[ف‌] معماران جاودان روان. استاد عيسي خان شيرازي نقشه نويس، احمد و حميد لاهوري، امانت خان شيرازي طغرانويس و ديگران. افزون بر اين شاه جهان بر تخت اورنگي جواهرنشانش بنام تخت تاووس نشست و جشن نوروز سال 1014 خيامي را برگزار كرد.
[ق‌] بگواه بند 104 کرده 27 مهريشت "كسي كه(مهر) دستهاي(بازوان) بسيار بلندش پيمان شکن را گرفتار سازد، او را بگيرد اگرچه او در خوراسان هندوستان باشد. او را برافکند اگر او در خوروران در نيغنِ باشد، اگر هم او در دهانه رود اَرنگ باشد، اگر هم او در مرکز اين زمين باشد. يشتها روانشاد پورداود جلد 1 رويه 481.
[ك‌] بيرون ايران، غير ايران.
[ل‌] تلاش شده است نامهاي درست و كهن نوشته شود. نگارنده اميد دارد لغزش(خطا)هاي بسيار برجاي مانده با راهنمايي خوانندگان داناي گرامي پاک شود. براي شناخت، بناچار نامهاي ديگر با پسوند كنوني آورده شده است.
[م‌] دستكم از هنگام هماي، داراب و بويژه دارا براي نگهداري استانهاي همجوار و همسود با منش تاريخي و فرهنگي يكسان كه از برخي ويژگيها گوناگون بودند، در يك پيكر يگانه، تراز بالاتري از استان بنام خْشَتْرَه بود. يونانيان خشتره پارسي را ساتراپي ميگفتند. در هر خشتره يک خشترپاون يا ساتراپ فرمانروايي ميکرد. واژة‌ شهر در زبان فارسي از همين واژة اوستايي و پارسي باستان گرفته شده است.
[ن‌] واژه هاي برابر خوانده شده از سوي بيگانگان که ما بايد از آنها بپرهيزيم. آسياي ميانه روسي، ماوراءالنهر تازي، ترکستان(ترکستان غربي، ترکستان روسيه، ترکستان شوروي) تركي و بويژه پان ترکيستي و روسي كه شوربختانه در ايران از زمان غزنويان و بويژه گذشته نزديك باب شد.
[ه‌] نومجكث، نموجكث يا بخاراي كهنه يعني بخاراي پيش از اسلام در چند{9}مايلي شمال باختري بخاراي اسلامي نزديك ساحل رودخانه ديده ميشود و به آن رياميثن Romitan {'23 ˚64 و '56 ˚39} ميگويند. لسترنج رويه 491. بخارا در ازبكستان كنوني است.
[و‌] در دوره اسلامي ربع نيشابور ناميده ميشد. لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، محمود عرفان، علمي و فرهنگي، رويه 408.
[ي‌] هوتوس اوستايي را يونانيان آتوسا ميگويند.
[أ‌أ‌] "ابيورد را خابران يا خاوران ميگفتند و مركز آن مهنه يا ميهنه بود. ... در ميان كوهستان تقريبا ميانه راه ابيورد و مهنه دژ طبيعي عظيم كلات نادر ... واقع است." لسترنج رويه 21-420. نگارنده بر اين باور است كه امروزه آنرا ميانه گويند '5/24 ˚60 و '5/52 ˚36. ابيورد در تركمنستان كنوني است.
[ب‌ب‌] در 14 كيلومتري خوروران اشك آباد است. '12 ˚58 و '57 ˚37. لسترنج به لغزش بجاي ابيورد نسا را دره گز پنداشته است. زيرا در زمان او هنوز خرابه هاي نسا پيدا نشده بود. چنانچه خود او مينويسد: "قزويني گويد نسا را شهر فيروز نامند بمناسبت اينكه گويند فيروز پادشاه قديم ايران آن را ساخته است. رويه 420. فيروزه '5/5 ˚58 و '55 ˚37 همان روستايي است كه روسيان در 1300 پيمان بستند به ايران بازپس دهند اما پيمان شكستند.
[ت‌ت‌]  "به نظر ميرسد كه فراوه با قزل اروات{'5/16 ˚56 و '5/58 ˚38} امروز كه از كلمه قزل رباط ماخوذ شده يكي باشد." لسترنج رويه 406 اما به گمان نگارنده بايد آن را در نزديكي گازانجيك '5/31 ˚55 و '15 ˚39 جستجو كرد.
[ث‌ث‌] مرو كهن در باختر بايرامعلي '10 ˚62 و '40 ˚37 است.
[ج‌ج‌] بالا مرغاب "52 '19 ˚63 و "34 '33 ˚35 و مروچك "8 '9 ˚63 و "52 '48 ˚35 اين شهرستان در افغانستان كنوني است.
[ح‌ح‌] كرخي Kerki يا Karkh امروز است. آن سوي جيحون اخسيسك بود. لسترنج رويه 430. "22 '12 ˚65 و "48 '49 ˚37.
[خ‌خ‌] بدخشانيان شيعه اسماعيليه هستند.
[د‌د‌] ورزرود عربي: ماوراءالنهر، يوناني: Transoxiana
[ذ‌ذ‌] سغديان كم كم از دوره اسلامي بويژه هنگام سامانيان بزبان خراساني(فارسي) سَخُن ميگويند و تنها يغنابيانند كه بزبان يغنابي(سغدي نو) سخن ميگويند. خاستگاه زبان فارسي آنگونه كه انگاشته ميشود فارس نيست بلكه خراسان است.
[xxxviii] در قرقيزستان كنوني است.
[xxxix] اين سه شهر و انديگان در ازبكستان كنوني است.
[xl] نزديك لاوكند در كنار رود وخشاب زير پل سنگي.
[xli] شمال هُلبُك كهن كه در سده چهارم مركز ختل در كنار رود اخشوا نزديك خلاب كنوني بود. دو شهر منك در شمال هلبك و خاور تمليات و هلاورد در كنار رود وخشاب از آن بزرگتر بودند شهرهاي مهم ديگر انديجاراغ در قلعه ومر امروزه و فرغان(فارغر) در كنار دو رود به همين نام و تمليات بين منك و پل رود وخشاب در بلجوان كنوني و لاوكند.
[xlii] ترمذ و چغانيان در ازبكستان كنوني است.
[xliii] سرزمين كوهستاني بتم.
[xliv] كند(:فارسي؛ كنت: پهلوي؛ كث: سغدي؛ كاث: خوارزمي)، بدبختانه اكنون همه گمان دارند كه نوكوس واژه اي تركي است. مردمان خوارزم كه اكنون جمهوري خودمختار قاراقالپاق خوانده ميشود و در جمهوري ازبكستان جاي دارد هنوز به آيينِ فرهنگ ايران ميزيند و در درازاي گذشته نزديك هيچگاه آبشان با روسان و ازبكان و قزاقان توي يك جوي نرفت! و بارها بين اين جمهوريها دست بدست شدند! كث سغدي همچنين در زبان فارسي به كس و كش دگرگون ميشود. بسياری از کند(شهر)های ايرانی بارها و باها از برای بوم هِن(زمين لرزه)، سيل، يورش دشمنان، ويران و دوباره در همان جا و يا با اندک جابجايی ساخته شد. امروزه ويرانه های چند بخارا، مرو، نيشابور، ری در پيرامون آنها برجای مانده است. مردمان، هر بار واژه نو را بر نام شهر نوبنياد می افزودند. مانند نوکاث که همواره در گزند يورش تورانيان و پس از آن ترکان و سيلاب آمودريا بود.
[xlv] عربی شده آن جرجانيه است. شادروان جرجانی نويسنده کتاب ذخيره خوارزمشاهی از آنجا بود. اين دو در تركمنستان كنوني است.
[xlvi] از سال 818 كه آن را شاهرخ نواده{پسر} تيمور بازسازي كرد شاهرخيه ناميده شد. لسترنج رويه 513.
[xlvii] در پايان سده هشتم بر جاي آن چيناس بنا شد. لسترنج رويه 514. لسترنج درست نگفته و چيناز Chinaz در پايين دست رود ترك در 5/3 مايلي كناره راست سيردريا جاي دارد.
[xlviii] Kermine(Karmana) گونه اي ديگر از نام كرمان است. زيرا "يه" و "ان" هر دو پسوند جا است. در سال 1337 خيامي بافتخار ميرعلي شِر نوايي- چامه سرا و دانشمند زمان امير حسين بخارا يا بايقرا(گويش تركي بخارا) تيموريان هرات در سده نهم- نام شهر نوايي شد.
[xlix] سمركند و كرمينيه را كه بالا دست زرافشان هستند سغد بالا و بخارا را سغد پايين ميگويند.
[l] كشكه دريا را در سده هاي ميانه گازران ميگفتند از كوه سيام برخاسته. لسترنج رويه 499. كوه سيام دنباله رشته كوه بتم كه آبريز زرافشان را از كشكه دريا جدا ميكند. در ازبكستان كنوني است.
[li] قارشي کنوني، زادگاه مقنع كه در نيمه سده دويم هجري ميزيست و داستان ماه نخشب او زبانزد است. اعراب آنرا نسف ميناميدند. "در زبان مغولي قصر را قرشي گويند." لسترنج رويه 500.
[lii] در دوره اسلامي با جايگزينی زبان فارسی برجای سغدی كس و كش شد. زادگاه امير تيمور، در زمان وي اين شهر سبز ناميده شد.
[liii] در استان كشكه دريا کنونيست.
[liv] آن سوي آمودريا روبروي چارجوي، اكنون فراب Farab مينامند.
[lv] امروزه كركيچي(كرخيچي) Kerkichi ناميده ميشود. '14 ˚65 و '51 ˚37.
[lvi] در تاجيكستان كنوني است.
[lvii] در افغانستان كنوني بجز زابلستان سيستان
[lviii] در غزني كنونيست.
[lix] بيشينه باشندگان اين پَهْلَو(بخش) و بسياري از باشندگان باميان و غزنين هزاره و بربر هستند.
[lx] باشندگان اپاختر كنر و لغمان بزباني نزديك به اوستايي سخن ميگويند و تا سال 1274 خيامي به آيين نياكان خود مانده بودند. اين پهلو را مسلمانان كافرستان ميگفتند. پس از اين نورستان ناميده شد. مركزش پَرون است.
[lxi] كابلستان و كندهار پشتونستان خوروراني(خاوري)ست.
[lxii] پشتونستان خوراساني اكنون در ايالت سرحد شمالي و ژوب در ايالت بلوچستان پاكستان كنونيست.
[lxiii] ديگر پهلو قبايلي پاكستان كنوني در شهرستانهاي ننگرهار، پكتيا و ژوب.
[lxiv] بيشتر باشندگان اين شهر پشتون هستند.
[lxv] در پاكستان كنونيست.
[lxvi] اين استانها در قفقاز باختريست.
[lxvii] استانك كه براي نخستين بار نگارنده در تقسيمات كشوري معرفي ميكند تكه‌اي از استان است با فراخي(مساحت) كم كه نميتوان آنرا در تراز بالاتر يعني استان جاي داد اما داراي ويژگيهاي برجسته‌اي است كه آن را از بدنه سرزميني نمايان ميكند.
[lxviii] اكنون بيشينه باشندگان نخجوان آذري هستند.
[lxix] اكنون بيشينه باشندگان قره باغ ارمني هستند.
[lxx] از وان تا ارزروم باشندگان ارمني، در باختر كردستان خوروراني نينوا، موصل و حكاري آسوريها و در كركوك تركمنان هستند كه بايد از همه داد(حقوق) شهروندي برخوردار باشند.
[lxxi] كرماشان و خوزستان كوهستاني(ايلام) محل زندگي كردان يارساني(اهل حق، علي اللهي) است كه بازماندگان مهرپرستاني هستند که به آيين مزديسنا در نيامدند.
[lxxii] هِه ريمي كورديستان Herêmî Kurdistan كنوني. به گمانم همان حريم عربي است.
[lxxiii] موصل بويژه شيخان و سنجار و همچنين دهوک(بويژه روستاهاي لاليش و شاريا) کانون کردان ايزديست که مانند يارسانيان بازماندگان مهرپرستاني هستند که به آيين مزديسنا در نيامدند. ايشان افزون بر کوهستانهاي نزديک مرزهاي ايران، در سوريه، کردستان باختري(ترکيه کنوني)، ارمنستان، گرجستان زندگي ميکنند. کانون پناهندگان ايزدي در اروپا، شهر اولدنبرگ Oldenburg در استان Lower Saxony آلمان است. در سده گذشته شمار ايشان هزارهزار(يک ميليون) تن برآورد ميشد که از براي نسل کشي بويژه در دوران صدام حسين، اکنون در سراسر جهان تنها ششسد هزار تن برآورد ميشوند.
[lxxiv] جوله مِرگ(تركي: حككاري از واژه اكّاره آشوري يعني برزگران)
[lxxv] مرزهاي توران از خوراسان به رود ايرتيش از خاوران رشته كوههاي اورال و رود اورال و درياي كاسپين از نيمروز آبراه كهن جيهون، درياچه خوارزم، ارنگ(سيردريا)، شبه قاره هند، كوههاي كونكون، فلات تبت و آبريز جانگگر است.
[lxxvi] پايتخت و بهشت(بهترين) شهر توران(کنگ افراسياب و قُجغارباشي) که در شاهنامه آمده است، بر بار رود چو در بالادست آن بودند. شگفت اينکه پسان و در دوران اسلامي و هنگام فرمانروايي ترکان بلاساغون('15 ˚75 و "45 '44 ˚42) و امروزه بيشکک پايتخت قرقيزستان کنوني هر دو در نزديکي آن کهن دژها بنا شد. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شهيدي مازندراني، حسين، مرزهاي ايران و توران بر بنياد شاهنامه فردوسي، نشر بلخ، رويه هاي 97-93 و ورهرام، غلامرضا، تاريخ آسياي مرکزي در دوران اسلامي، نشر آستان قدس رضوي. بيشکک تا هنگام شوروي پشپک ناميده ميشد.
[lxxvii] رودخانه ترك امروزه، رودخانه چرچك Chirchiq ناميده ميشود.
[lxxviii] رودخانه ايلاق را امروزه ايگرن ميگويند. لسترنج رويه 513. مركز آن تونكث در كنار رودخانه ايلاق تقريبا 8 فرسخي چاچ و به اندازه نيم آن بود. يكي از شهرهاي پرجمعيت آن خاشت(خاش، خاس) بود.
[lxxix] پايتخت ازبكستان كنوني است.
[lxxx] پايتخت در سده هاي ميانه اسپيجاب '5/45 ˚69 و '18 ˚42(در 8 مايلي شرق چيمكنت در كنار رودخانه اريس(بَدَم رود) پس از حمله مغول سيرام{Sayram}ناميده شد.) و گاهي فاراب بود. لسترنج رويه 516-515.
[lxxxi] در 10 كيلومتري شمال خوروراني شهر تيمور است. '18 ˚68 و '51 ˚42.
[lxxxii] در هنگام تيمور يسي ناميده ميشد. امروزه تركستان ناميده ميشود. به فاصله يك روز راه{4 فرسنگ} در شمال يسي، شاوغر، {'54 ˚67 و '26 ˚43}شهري بود به نام سوران{Sauran}يا صبران كه هنوز باقي است. لسترنج رويه 517.
[lxxxiii]  '22 ˚71 و '54 ˚42. تراز كهن با نام ژمبيل در قزاقستان کنونی است.
[lxxxiv] تراز نو با نام تالاس در قرقيزستان كنوني است.
[lxxxv] '5/11 73 و '52 42.
[lxxxvi] آبريز درياچه بالكاش.
[lxxxvii] در سين كيانگ كنوني است.(چيني: ينينگ Yining)
[lxxxviii] '52 ˚84 و '28 ˚47.
[lxxxix] "51 '37 ˚81 و "18 '5 ˚47.
[xc] '55 ˚76 و '2 ˚52.
[xci] "اهل آن ولايت سيحون را گل زريون خوانند." حمدالله مستوفي "از آن زمان تا به امروز تركها آن را سيردريا يا سيرسو ميگويند." لسترنج جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي رويه 507. شمالي ترين شهر سيردريا در دوران اسلامي بود.
[xcii] در ازبكستان كنوني است.
[xciii] در 10 كيلومتري جنوب غربي آن است که کرسي ايالت بود. '27 ˚71 و ' 53 ˚40.
[xciv] ولايت و رود نارين در سده هاي ميانه جدغل ناميده ميشد و مرکزش اردلانکث در شمال انديگان بود. لسترنج رويه 511.
[xcv] واژه هاي برابر خوانده شده از سوي بيگانگان که ما بايد از آنها بپرهيزيم. ترکستان شرقي، ترکستان چين پان ترکيستي و چيني از هنگام واپسين ساسانيان(5/14 سده پيش) و بويژه از گذشته نزديك باب شد. ايرانيان، اين تركستان و يا به عبارت بهتر اويغورستان را كه خاستگاه تركهاست به سبب اينكه امپراطوري چين آنرا در هنگام هخامنشيان گرفت و نزديكترين سرزمين آن به ايران بود سين يا چين و چين اصلي را ماچين يعني چين بزرگ ميناميدند. واژه main انگليسي هم از همين ريشه است. خود چينيان كشور، نژاد و زبان خود را با دودمان پسين پادشاهي خود هان ميشناسند كه آغاز و انجامش بسيار به اشكانيان ميماند. سنجان و تورپان همسايه نيمروزي اويغورستان و يا سين است که نادرست به اين نامها خوانده ميشود.
[xcvi] داراي باشندگان سغدي فارسي زبان بمركز تاشقورغان
[xcvii] تركان شهرهاي ياركند، كاشغر، ختن، آق سو، اوچ تورفان و ينگي حصار را آلتي شهر ميگفتند. مرز خوراسانيش معمولا اندكي خوراسان كوچا بود. اكنون ياركند بخشي از كاشغر و اوچ تورفان كه نام چيني آن ووشي Wushi '5/13 ˚79 و '5/12 ˚41 است بخشي از آق سو است. ينگي حصار ميان راه كاشغر و ياركند '5/55 ˚38 و  '5/10 ˚76 و ينگي حصار ديگري هم ميانه راه كوچا و كورلا '1/57 ˚41 و  '35 ˚84 است. در دوره اسلامي نيز سرزمينهاي پنجه اي(پنجگانه اي) به نام خمسه ناميده ميشد.
[xcviii] ويرانه نيايشگاه هنگام پادشاهي بودايي در 30-25 كيلومتري نيمروز خوروراني(خاوري) قره شهر(يانگي) در كناره درياچه بوستن '5/57 ˚41 و '5/30 ˚86 است.
[xcix] در پاكستان كنونيست.
[c] آسياي كوچك يا فلات آناتولي از 21 سده پيش هنگام اشكانيان و امپراطوري روم به اين نام خوانده شد.
[ci] ساتراپ نشين كاپادوكيه در هنگام هخامنشيان و پونت(پونتس) سلوكيان و اشكانيان.
[cii] هنگام داراب(كورش بزرگ) مردمان آنجا خودخواسته به شاهنشاهي هخامنشي پيوستند و جزيره خود را با آميختن نامهاي كورش(سيروس) و پارس سايپرس Cyprus ناميدند.
[ciii] نينوا(پايتخت کهن آشور) در کناره راست اروندرود(دجله) جاي دارد. شهر باستاني الحضر(هترا) در اين استان جاي دارد. '35 ˚35 و '43 ˚42
[civ] داراي باشندگان يهودي درخور نگرش است.
[cv] پادشاهي لَخميان(دودمان لخمي يا بني‌لخم يا مناذره) بمركز هيرا(حيره) پيرو ساسانيان بود. در 3 فرسنگي نيمروز نجف بر سر راه سماوه جاي دارد.
[cvi] داراي باشندگان مغول درخور نگرش در بخش باختري و نيمروز خوروراني Haixi. بمركز Delingha. Tianzhu در گانسو كنونيست.
[cvii] در گانسو كنونيست.
[cviii] استانهاي Aba ، Garze و Muli در سيچوان كنونيست.
[cix] در استان يوننان كنونيست.
[cx] دولت در تبعيد تبت در دارامسالا جاي دارد. "3/14 '13 ˚32 و "8/7 '19 ˚76
[cxi] مردم نپال وارون مردم بوتان نژاد، زبان و فرهنگ هندي دارند. بودايي نيستند و هندو(برهمن) هستند. اما از ديدگاه جغرافيايي، سرزمين آنها در رشته كوه هيمالياي فلات تبت است.
[cxii] شهر بيسك Biysk در كناره رود اوب در باختر كوههاي آلتاي براي پايتختي سزاوارتر است.
[cxiii] "پس از مسکو و سن پترزبورگ سومين شهر پر جمعيت روسيه بشمار ميرود. .... سپس مرکز ناحيه سيبري غربي شد. در جنگ دوم جهاني، کارخانه هاي صنعتي مهمي از مناطق جنگي به اين شهر انتقال يافت." کشورهاي مستقل مشترک المنافع ...، 1374، گيتاشناسي رويه 259.
[cxiv] اين دو استان در روسيه كنونيست.
[cxv] آبريز جانگگَر در سين كيانگ چين كنونيست.
[cxvi] اين دو استان واپسين به همراه استانهاي نووسيبيرسك، اومسک و ترکستان خوروراني به نادرست سيبري پنداشته ميشود.
[cxvii] در 5/14 سده پيش برابر خسرو يكم از هنگام ساسانيان تركان به سوي خاور گسترده شدند و خان خاوري را بنيانگزاري كردند.
[cxviii] از کانونهاي بزرگ فلزکاري روسيه است.
[cxix] ديوار بزرگ چين و ديوار چنگيزخان سنجه اي براي مرز چين و مغولستان دربردارنده بيابانهاي گبي و اوردوس Ordos.

منابع
1)  بختورتاش، نصرت الله، چاپ سيوم، پاييز 1380، نشان رازآميز، انتشارات فْرَوَهَر.
2)  بديعي، نادره، چاپ نخست، 1377، فرهنگ واژه هاي فارسي در زبان اويغوري چين، نشر بلخ.
3)  جنيدي، فريدون، داستان ايران، در دست چاپ.
4)  جنيدي، فريدون، زندگي و مهاجرت آرياييان، بنياد نيشابور نشر بلخ.
5)  جويني، عطاملك، تاريخ جهانگشا، ويرايش محمد قزويني، دفتر يكم ذكر استخلاص بخارا.
6)  خروموف، آلبرت لئونيدويچ، سغديان، ترجمه علي بهراميان، چاپ وزارت امور خارجه.
7)  سجاديه، محمد علي، پژوهشي در تبار مشترک ايرانيان و تورانيان، نشر بلخ بنياد نيشابور.
8)  سعدي، تهران 1336، کليات سعدي، ويرايش محمدعلي فروغي، مثنويات، چاپ محمدعلي علمي.
9)  شهيدي مازندراني(بيژن)، حسين، 1376، مرزهاي ايران و توران بر بنياد شاهنامه فردوسي، نشر بلخ.
10)    فردوسي، 1388، شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، نشر بلخ.
11)    گيلبرت، مارتين، ترجمه فريدون فاطمي، چاپ نخست 1377، اطلس تاريخي روسيه و شوروي، نشر مرکز.
12)    لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، محمود عرفان، علمي و فرهنگي.
13)    ورهرام، غلامرضا، تاريخ آسياي مرکزي در دوران اسلامي، نشر آستان قدس رضوي.
14)    راهنماي کشورهاي مستقل مشترک المنافع و جمهوريهاي بالتيک، اَمرداد 1374، گيتاشناسي.
15)    بُن دهش، 1380، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس.
16)      خرده اوستا، پورداود، انتشارات اساطير.
17)     گاتها(سروده هاي اَشو زرتشت سپيتمان)، پورداود، انتشارات اساطير.
18)     ونديداد، داعي الاسلام.
19)     يسنا، پورداود، انتشارات اساطير.
20)      يشتها، پورداود، انتشارات اساطير.
21)      معصومي، محسن، فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي دكن در دوره بهمنيان.
22)      www.flashearth.com




[1] برای نمونه بنگريد به بُندهش، 1380، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس، رويه های 60، 71، 74، 80، 83، 90، 94، 127 بويژه 70.
[2] گزارش فريدون جنيدی از شاهنامه فردوسی، رشک بردن سلم بر ايرج، دفتر نخست، رويه 120.
ترا با من اکنون، بدين گفت وگوی         ببايد، بروی اندر آورد، روی
[3] دپيرپات(ديپلمات) خروموف، آلبرت لئونيدويچ، سغديان، ترجمه علی بهراميان، چاپ وزارت امور خارجه، رويه 47.
[4] جنيدي، فريدون، زندگي و مهاجرت آرياييان و شاهنامه فردوسي، بنياد نيشابور، نشر بلخ.
[5] بنگريد به سجاديه، محمد علی پژوهشی در تبار مشترک ايرانيان و تورانيان، نشر بلخ، بنياد نيشابور همچنين بديعی، نادره، چاپ نخست، 1377، فرهنگ واژه های فارسی در زبان اويغوری چين، نشر بلخ.
[6] جويني، عطاملك، تاريخ جهانگشا، ويرايش علامه محمد قزويني، دفتر يكم، ذكر استخلاص بخارا، رويه 72. با اندکی دستکاری


هر آنچه درون آكولاد جاي داده شده از نگارنده و درازا و پهناهاي جغرافيايي برگرفته از تارنماي www.flashearth.com است.
[أ‌] بند 36 کرده 8 و بندهاي 56، 58، 61 کرده 16 تيريشت، بند 10 کرده 1 و بندهاي 43، 44 کرده 11 و بند 87 کرده 24 و بند 143 کرده 31 فروردين يشت، بند 4 کرده 1 و بند 9 کرده 2 و بند 11 کرده 3 و بند 16 کرده 4 و بند 21 کرده 5 و بند 24 کرده 6 و بند 27 کرده 7 و بند 34 کرده 8 و بند 43 کرده 9 و بند 46 کرده 10 و بند 52 کرده 12 و بند 59 کرده 13 و بند 60 کرده 14 و بند 63 کرده 15 و بند 66 کرده 16 و بند 69 کرده 17 و بند 72 کرده 18 و بند 78 کرده 19 و بند 80 کرده 20 و بند 82 کرده 21 و بند 87 کرده 22 و بند 94 کرده 23 و بند 98 کرده 24 و بند 101 کرده 25 و بند 103 کرده 26 و بند 111 کرده 27 و بند 114 کرده 28 و بند 118 کرده 29 و بند 122 کرده 30 و بند 135 کرده 31 و بند 141 کرده 33 و بند 145 کرده 35 مهريشت، بند 21 كرده 5 گِوش يشت(دْرَواسپَ يشت بندهاي 48، 50، 53 كرده 17 بهرام يشت. يشتها روانشاد پورداود انتشارات اساطير. بند 39 بخش دوم فرگرد نوزدهم ونديداد روانشاد داعي الاسلام.
[ب‌] از هنگام بنيانگزاري امپراطوري روم تا گذشته نزديک ايرانيان اروپا را روم ميخواندند. پس از آن به اعتبار کشور فرانک(فرانسه) آن را فرنگ ناميدند.
[ت‌] ايرانيان شمال را اَپاختر(:پهلوي= باختر: فارسي)، مشرق را خوراسان(= خراسان: فارسی)، مغرب را خوروران(= خاوران)، جنوب را نيمروچ(= نيمروز) ميگفتند. در پي يورش مغول اين واژه ها گرديدند. برای آگاهی بيشتر بنگريد به شهيدی مازندرانی(بيژن)، حسين، چهارسو و نگرشی کوتاه بر تاريخ و جغرافيای تاريخی، 1365، تهران، اميرکبير. و نيز پورداود، ابراهيم، هرمزدنامه، 1331، تهران، چارسو، نشريه انجمن ايرانشناسی.
[ث‌] اين نوشتار بخشي از كتاب جغرافياي سياسي- تاريخي ايران است كه نگارش آن را خويشكاري خود دانستم. دفتر نخست آن ويژه پيشداديان و كيانيان ميباشد و دفتر دويم آن از زمان ماد تاكنون را بررسي ميكند. مانده ايرانشهر(ممالك ايراني) كه در اينجا نيامده در آنجا بروي گسترده بررسي خواهد شد.
[ج‌] به نادرستي از زمان انقلاب روسيه و حكومت مساواتيان آذربايجان ناميده شد.
[ح‌] "اين نام ايراني را براي اين دريا و تنگه به استناد نقشه جهاننمايي كه در سال 1329 هجري برابر با 1911 ميلادي به وسيله احمد بن سليمان ترسيم شده است آورديم. روشن است كه رسم آن براساس نقشه كهنتري بوده است." دکتر بختورتاش، نصرت الله، چاپ سيوم پاييز 1380، نشان رازآميز انتشارات فْرَوَهر رويه 126.
[خ‌] يونانيان، روميان و فرنگيان(اروپاييان) هماي را ماد، داراب(خاندان كورش) و دارا(خاندان داريوش) را هخامنشيان ميخوانند. براي آگاهي بيشتر بنگريد به شاهنامه فردوسي، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر پيشگفتار، بنياد نيشابور نشر بلخ، رويه 243-242 و داستان ايران از همين پژوهشگر در دست چاپ.
[د‌] بازی بزرگ "The Great Game" خوانده شد.
[ذ‌] خط، شاهنامه فردوسي، 1388، ويرايش فريدون جنيدي، دفتر يكم، نشر بلخ، رويه 407.
[ر‌] بگواه نخستين بيانيه جهاني نگاشته شده آن بدستور داراب(كورش بزرگ) بر پايه گاتها، سروده هاي اَشو زرتشت سپيتمان.
[ز‌] فلات تبت پيش از آن بروي يخبندان و نادرخور بودن آب و هوا و ويژگيهاي جغرافيايي، بلندي بسيار زياد، دره هاي ژرف، پرتگاههاي بسيار، شيبهاي تند، کمي فشار هوا، کمبود اکسيژن، سختي دم و بازدم، تابش تند آفتاب، ماندگاراني نداشت و سخت گذر بود.
[س‌] کشمير را ايران کوچک مينامند و اين از برای پيوندهاي بس ژرف در تاريخ هزاران ساله گذشته و دستکم هنگام سياوخش است. همانندي کشمير و کاشمر و کاشغر و کاشان ناگهاني(تصادفي) نيست.- برای آگاهی بيشتر درباره نام جايها بنگريد به جنيدی، فريدون، گزارشی پيرامون نام کرمان، کرمانشناسی، مجموعه مقالات، نشر مرکز کرمانشناسی، به کوشش محمدعلی گلاب زاده، 1369، رويه های 173-152) www.Bonyad-Neyshaboor.com - و مولا ميرسيدعلي همداني پيشواي صوفي طريقت کبراوي از برای پيگرد تيمور در سده هشتم خيامي از سمرکند به کشمير پناه برد، ويرايش ديگري بر اين پيوستگيهاي کهن در کشمير بود. گرچه او در نزد هندوان بنيکي ياد نميشود اما در کشمير، سغد، سنجان، کابلستان و پشتونستان پيروان و گورش در ختلان ديدارکنندگان بسياري دارد.
[ش‌] دودمان پيشين
[ص‌] قفقاز را قاف ميناميدند.
[ض‌] روسيه از سال 963 يا 969 خيامي اشغال سيبري را آغاز کرد. در پايان سده يازدهم خيامي با اندکي چشمپوشي همه سيبري در اشغال روسيه بود. براي آگاهي بيشتر بنگريد به راهنماي کشورهاي مستقل مشترک المنافع و جمهوريهاي بالتيک، 1374، گيتاشناسي، رويه های 13-12 و گيلبرت، مارتين، ترجمه فريدون فاطمی، 1377، اطلس تاريخی روسيه و شوروی، نشر مرکز رويه های 27 و 34.
[ط‌] بگواه چكامه روانشاد سعدي شيرازي كه بر سردر سازمان مردمان همبسته(ملل متحد) نگاشته شده است.
بنـي آدم اعضـاء يك پيكرند        كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي بدرد‌ آورد روزگار        دگــر عضوهـا را نمانـد قـرار
تو كز محنت ديگران بي غمي      نشايـد كـه نامت نهنـد آدمي
 [ظ‌]بگواه بند51 و داستاني در بندهاي 64-56 زامياديشت كه افراسياب سه بار خواستار گرفتن فر شد كه دارايي ايرانيان و اشو زرتشت پاك است. و نيز بنگريد به بندهاي 96 کرده 15 زامياديشت، 14 يسنا ها 1، 28 سي روزه كوچك و بزرگ و پاره 5 آتش بهرام نيايش.
[ع‌] معماران جاودان روان. استاد عيسي خان شيرازي نقشه نويس، احمد و حميد لاهوري، امانت خان شيرازي طغرانويس و ديگران. افزون بر اين شاه جهان تخت اورنگي جواهرنشاني بنام تخت تاووس ساخت و در جشن نوروز سال ۱۰1۴ خيامي بر آن تخت نشست.
[غ‌] بگواه بند 104 کرده 27 مهريشت "كسي كه(مهر) دستهاي(بازوان) بسيار بلندش پيمان شکن را گرفتار سازد، او را بگيرد اگرچه او در خوراسان هندوستان باشد. او را برافکند اگر او در خوروران در نيغنِ باشد، اگر هم او در دهانه رود اَرنگ باشد، اگر هم او در مرکز اين زمين باشد. يشتها روانشاد پورداود جلد 1 رويه 481.
[ف‌] تلاش شده است نامهاي درست و كهن نوشته شود. نگارنده اميد دارد لغزش(خطا)هاي بسيار برجاي مانده با راهنمايي خوانندگان داناي گرامي پاک شود. براي شناخت، بناچار نامهاي ديگر با پسوند كنوني آورده شده است.
[ق‌] دستكم از هنگام هماي، داراب و بويژه دارا براي نگهداري استانهاي همجوار و همسود با منش تاريخي و فرهنگي يكسان كه از برخي ويژگيها گوناگون بودند، در يك پيكر يگانه، تراز بالاتري از استان بنام خْشَتْرَه بود. يونانيان خشتره پارسي را ساتراپي ميگفتند. در هر خشتره يک خشترپاون يا ساتراپ فرمانروايي ميکرد. واژة‌ شهر در زبان فارسي از همين واژة اوستايي و پارسي باستان گرفته شده است.
[ك‌] واژه هاي برابر خوانده شده از سوي بيگانگان که ما بايد از آنها بپرهيزيم. آسياي ميانه روسي، ماوراءالنهر تازي، ترکستان(ترکستان غربي، ترکستان روسيه، ترکستان شوروي) تركي و بويژه پان ترکيستي و روسي كه شوربختانه در ايران از زمان غزنويان و بويژه گذشته نزديك باب شد.
[ل‌] نومجكث، نموجكث يا بخاراي كهنه يعني بخاراي پيش از اسلام در چند{9}مايلي شمال باختري بخاراي اسلامي نزديك ساحل رودخانه ديده ميشود و به آن رياميثن Romitan {'23 ˚64 و '56 ˚39} ميگويند. لسترنج رويه 491. بخارا در ازبكستان كنوني است.
[م‌] در دوره اسلامي ربع نيشابور ناميده ميشد. لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، محمود عرفان، علمي و فرهنگي، رويه 408.
[ن‌] هوتوس اوستايي را يونانيان آتوسا ميگويند.
[ه‌] "ابيورد را خابران يا خاوران ميگفتند و مركز آن مهنه يا ميهنه بود. ... در ميان كوهستان تقريبا ميانه راه ابيورد و مهنه دژ طبيعي عظيم كلات نادر ... واقع است." لسترنج رويه 21-420. نگارنده بر اين باور است كه امروزه آنرا ميانه گويند '5/24 ˚60 و '5/52 ˚36. ابيورد در تركمنستان كنوني است.
[و‌] در 14 كيلومتري خوروران اشك آباد است. '12 ˚58 و '57 ˚37. لسترنج به لغزش بجاي ابيورد نسا را دره گز پنداشته است. زيرا در زمان او هنوز خرابه هاي نسا پيدا نشده بود. چنانچه خود او مينويسد: "قزويني گويد نسا را شهر فيروز نامند بمناسبت اينكه گويند فيروز پادشاه قديم ايران آن را ساخته است. رويه 420. فيروزه '5/5 ˚58 و '55 ˚37 همان روستايي است كه روسيان در 1300 پيمان بستند به ايران بازپس دهند اما پيمان شكستند.
[ي‌]  "به نظر ميرسد كه فراوه با قزل اروات{'5/16 ˚56 و '5/58 ˚38} امروز كه از كلمه قزل رباط ماخوذ شده يكي باشد." لسترنج رويه 406 اما به گمان نگارنده بايد آن را در نزديكي گازانجيك '5/31 ˚55 و '15 ˚39 جستجو كرد.
[أ‌أ‌] مرو كهن در باختر بايرامعلي '10 ˚62 و '40 ˚37 است.
[ب‌ب‌] بالا مرغاب "52 '19 ˚63 و "34 '33 ˚35 و مروچك "8 '9 ˚63 و "52 '48 ˚35 اين شهرستان در افغانستان كنوني است.
[ت‌ت‌] كرخي Kerki يا Karkh امروز است. آن سوي جيحون اخسيسك بود. لسترنج رويه 430. "22 '12 ˚65 و "48 '49 ˚37.
[ث‌ث‌] بدخشانيان شيعه اسماعيليه هستند.
[ج‌ج‌] ورزرود عربي: ماوراءالنهر، يوناني: Transoxiana
[ح‌ح‌] سغديان كم کم از دوره اسلامي بويژه هنگام سامانيان بزبان خراساني(فارسي) سَخُن ميگويند و تنها يغنابيانند كه بزبان يغنابي(سغدي نو) سخن ميگويند. خواستگاه زبان فارسي آنگونه كه انگاشته ميشود فارس نيست بلكه خراسان است.
[خ‌خ‌] در قرقيزستان كنوني است.
[د‌د‌] اين سه شهر و انديگان در ازبكستان كنوني است.
[ذ‌ذ‌] نزديك لاوكند در كنار رود وخشاب زير پل سنگي.
[ر‌ر‌] شمال هُلبُك كهن كه در سده چهارم مركز ختل در كنار رود اخشوا نزديك خلاب كنوني بود. دو شهر منك در شمال هلبك و خاور تمليات و هلاورد در كنار رود وخشاب از آن بزرگتر بودند شهرهاي مهم ديگر انديجاراغ در قلعه ومر امروزه و فرغان(فارغر) در كنار دو رود به همين نام و تمليات بين منك و پل رود وخشاب در بلجوان كنوني و لاوكند.
[ز‌ز‌] ترمذ و چغانيان در ازبكستان كنوني است.
[س‌س‌] سرزمين كوهستاني بتم.
[ش‌ش‌] اين دو در تركمنستان كنوني است.
[ص‌ص‌] از سال 818 كه آن را شاهرخ نواده{پسر} تيمور بازسازي كرد شاهرخيه ناميده شد. لسترنج رويه 513.
[ض‌ض‌] در پايان سده هشتم بر جاي آن چيناس بنا شد. لسترنج رويه 514. لسترنج درست نگفته و چيناز Chinaz در پايين دست رود ترك در 5/3 مايلي كناره راست سيردريا جاي دارد.
[ط‌ط‌] Kermine(Karmana) در سال 1337 خيامي به افتخار ميرعلي شِر نوايي- چامه سرا و دانشمند زمان امير حسين بخارا يا بايقرا(گويش تركي بخارا) تيموريان هرات در سده نهم- نام شهر نوايي شد.
[ظ‌ظ‌] سمركند و كرمينيه را كه بالا دست زرافشان هستند سغد بالا و بخارا را سغد پايين ميگويند.
[ع‌ع‌] كشكه دريا را در سده هاي ميانه گازران ميگفتند از كوه سيام برخاسته. لسترنج رويه 499. كوه سيام دنباله رشته كوه بتم كه آبريز زرافشان را از كشكه دريا جدا ميكند. در ازبكستان كنوني است.
[غ‌غ‌] قارشي کنوني، زادگاه مقنع كه در نيمه سده دوم هجري ميزيست و داستان ماه نخشب او زبانزد است. اعراب آنرا نسف ميناميدند. "در زبان مغولي قصر را قرشي گويند." لسترنج رويه 500.
[ف‌ف‌] در دوره اسلامي كس و كش خوانده شد. زادگاه تيمور گوركاني بود. در زمان وي اين شهر سبز ناميده شد.
[ق‌ق‌] در استان كشكه دريا کنونيست.
[ك‌ك‌] آن سوي آمودريا روبروي چارجوي، اكنون فراب Farab مينامند.
[ل‌ل‌] امروزه كركيچي(كرخيچي) Kerkichi ناميده ميشود. '14 ˚65 و '51 ˚37.
[م‌م‌] در تاجيكستان كنوني است.
[ن‌ن‌] در افغانستان كنوني بجز زابلستان سيستان
[ه‌ه‌] در غزني كنونيست.
[و‌و‌] بيشينه باشندگان اين پَهْلَو(بخش) و بسياري از باشندگان باميان و غزنين هزاره و بربر هستند.
[ي‌ي‌] باشندگان اپاختر كنر و لغمان بزباني نزديك به اوستايي سخن ميگويند و تا سال 1274 خيامي به آيين نياكان خود مانده بودند. اين پهلو را مسلمانان كافرستان ميگفتند. پس از اين نورستان ناميده شد. مركزش پَرون است.
[أ‌أ‌أ‌] كابلستان و كندهار پشتونستان خوروراني(خاوري)ست.
[ب‌ب‌ب‌] پشتونستان خوراساني اكنون در ايالت سرحد شمالي و ژوب در ايالت بلوچستان پاكستان كنونيست.
[ت‌ت‌ت‌] ديگر پهلو قبايلي پاكستان كنوني در شهرستانهاي ننگرهار، پكتيا و ژوب.
[ث‌ث‌ث‌] بيشتر باشندگان اين شهر پشتون هستند.
[ج‌ج‌ج‌] در پاكستان كنونيست.
[ح‌ح‌ح‌] اين استانها در قفقاز باختريست.
[خ‌خ‌خ‌] استانك كه براي نخستين بار نگارنده در تقسيمات كشوري معرفي ميكند تكه‌اي از استان است با فراخي(مساحت) كم كه نميتوان آنرا در تراز بالاتر يعني استان جاي داد اما داراي ويژگيهاي برجسته‌اي است كه آن را از بدنه سرزميني نمايان ميكند.
[د‌د‌د‌] اكنون بيشينه باشندگان نخجوان آذري هستند.
[ذ‌ذ‌ذ‌] اكنون بيشينه باشندگان قره باغ ارمني هستند.
[ر‌ر‌ر‌] از وان تا ارزروم باشندگان ارمني، در باختر كردستان خوروراني نينوا، موصل و حكاري آسوريها و در كركوك تركمنان هستند كه بايد از همه داد(حقوق) شهروندي برخوردار باشند.
[ز‌ز‌ز‌] هِه ريمي كورديستان Herêmî Kurdistan كنوني. به گمانم همان حريم عربي است.
[س‌س‌س‌] موصل بويژه شيخان و سنجار و همچنين دهوک(بويژه روستاهای لاليش و شاريا) کانون کردان ايزديست که بازماندگان مهرپرستانييند که به آيين مزديسنا در نيامدند. ايشان افزون بر کوهستانهای نزديک مرزهای ايران، در سوريه، کردستان باختری(ترکيه کنونی)، ارمنستان، گرجستان زندگی ميکنند. کانون پناهندگان ايزدی در اروپا، شهر اولدنبرگ Oldenburg در استان Lower Saxony آلمان است. در سده گذشته شمار ايشان هزارهزار(يک ميليون) تن برآورد ميشد که از برای نسل کشی بويژه در دوران صدام حسين، اکنون در سراسر جهان تنها ششسد هزار تن برآورد ميشوند.
[ش‌ش‌ش‌] جوله مِرگ(تركي: حككاري از واژه اكّاره آشوري يعني برزگران)
[ص‌ص‌ص‌] آسياي كوچك يا فلات آناتولي از 21 سده پيش هنگام اشكانيان و امپراتوري روم به اين نام خوانده شد.
[ض‌ض‌ض‌] ساتراپ نشين كاپادوكيه در هنگام هخامنشيان و پونت سلوكيان و اشكانيان.
[ط‌ط‌ط‌] هنگام داراب(كورش بزرگ) مردمان آنجا خودخواسته به شاهنشاهي هخامنشي پيوستند و جزيره خود را با آميختن نامهاي كورش(سيروس) و پارس سايپرس Cyprus ناميدند.
[ظ‌ظ‌ظ‌] نينوا(پايتخت کهن آشور) در کناره راست اروندرود(دجله) جاي دارد.
[ع‌ع‌ع‌] داراي باشندگان يهودي درخور نگرش است.
[غ‌غ‌غ‌] پادشاهي هيرا(حيره) پيرو ساسانيان بود.
[ف‌ف‌ف‌] مرزهاي توران از خوراسان به رود ايرتيش از خاوران رشته كوههاي اورال و رود اورال و درياي كاسپين از نيمروز آبراه كهن جيهون، درياچه خوارزم، ارنگ(سيردريا)، شبه قاره هند، كوههاي كونكون، فلات تبت و آبريز جانگگر است.
[ق‌ق‌ق‌] پايتخت و بهشت(بهترين) شهر توران(کنگ افراسياب و قُجغارباشي) که در شاهنامه آمده است، بر بار رود چو در بالادست آن بودند. شگفت اينکه پسان و در دوران اسلامي و هنگام فرمانروايي ترکان بلاساغون('15 ˚75 و "45 '44 ˚42) و امروزه بيشکک پايتخت قرقيزستان کنوني هر دو در نزديکي آن کهن دژها بنا شد. برای آگاهی بيشتر بنگريد به شهيدی مازندرانی، حسين، مرزهای ايران و توران بر بنياد شاهنامه فردوسی، نشر بلخ، رويه های 97-93 و ورهرام، غلامرضا، تاريخ آسيای مرکزی در دوران اسلامی، نشر آستان قدس رضوی. بيشکک تا هنگام شوروی پشپک ناميده ميشد.
[ك‌ك‌ك‌] رودخانه ترك امروزه، رودخانه چرچك Chirchiq ناميده ميشود.
[ل‌ل‌ل‌] رودخانه ايلاق را امروزه ايگرن ميگويند. لسترنج رويه 513. مركز آن تونكث در كنار رودخانه ايلاق تقريبا 8 فرسخي چاچ و به اندازه نيم آن بود. يكي از شهرهاي پرجمعيت آن خاشت(خاش، خاس) بود.
[م‌م‌م‌] پايتخت ازبكستان كنوني است.
[ن‌ن‌ن‌] پايتخت در سده هاي ميانه اسپيجاب '5/45 ˚69 و '18 ˚42(در 8 مايلي شرق چيمكنت در كنار رودخانه اريس(بَدَم رود) پس از حمله مغول سيرام{Sayram}ناميده شد.) و گاهي فاراب بود. لسترنج رويه 516-515.
[ه‌ه‌ه‌] در 10 كيلومتري شمال خوروراني شهر تيمور است. '18 ˚68 و '51 ˚42.
[و‌و‌و‌] در هنگام تيمور يسي ناميده ميشد. امروزه تركستان ناميده ميشود. به فاصله يك روز راه{4 فرسنگ} در شمال يسي، شاوغر، {'54 ˚67 و '26 ˚43}شهري بود به نام سوران{Sauran}يا صبران كه هنوز باقي است. لسترنج رويه 517.
[ي‌ي‌ي‌]  '22 ˚71 و '54 ˚42.
[أ‌أ‌أ‌أ‌] در قرقيزستان كنوني است.
[ب‌ب‌ب‌ب‌] '5/11 73 و '52 42.
[ت‌ت‌ت‌ت‌] آبريز درياچه بالكاش.
[ث‌ث‌ث‌ث‌] در سين كيانگ كنوني است.(چيني: ينينگ Yining)
[ج‌ج‌ج‌ج‌] '52 ˚84 و '28 ˚47.
[ح‌ح‌ح‌ح‌] "51 '37 ˚81 و "18 '5 ˚47.
[خ‌خ‌خ‌خ‌] '55 ˚76 و '2 ˚52.
[د‌د‌د‌د‌] "اهل آن ولايت سيحون را گلزريون خوانند." حمدالله مستوفي "از آن زمان تا به امروز تركها آن را سيردريا يا سيرسو ميگويند." لسترنج جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي رويه 507. شمالي ترين شهر سيردريا در دوران اسلامي بود.
[ذ‌ذ‌ذ‌ذ‌] در ازبكستان كنوني است.
[ر‌ر‌ر‌ر‌] در 10 كيلومتري جنوب غربي آن است که کرسي ايالت بود. '27 ˚71 و ' 53 ˚40.
[ز‌ز‌ز‌ز‌] ولايت و رود نارين در سده هاي ميانه جدغل ناميده ميشد و مرکزش اردلانکث در شمال انديگان بود. لسترنج رويه 511.
[س‌س‌س‌س‌] واژه هاي برابر خوانده شده از سوي بيگانگان که ما بايد از آنها بپرهيزيم. ترکستان شرقي، ترکستان چين پان ترکيستي و چيني از هنگام واپسين ساسانيان(5/14 سده پيش) و بويژه از گذشته نزديك باب شد. ايرانيان، اين تركستان و يا بعبارت بهتر اويغورستان را كه خاستگاه تركهاست از برای اينكه امپراتوري چين آنرا در هنگام هخامنشيان گرفت و نزديكترين سرزمين آن به ايران بود سين يا چين و چين اصلي را ماچين يعني چين بزرگ ميناميدند. واژه main انگليسي هم از همين ريشه است. خود چينيان كشور، نژاد و زبان خود را با دودمان پسين پادشاهي خود هان ميشناسند كه آغاز و انجامش بسيار به اشكانيان ميماند. سنجان و تورپان همسايه نيمروزي اويغورستان و يا سين است که نادرست به اين نامها خوانده ميشود.
[ش‌ش‌ش‌ش‌] داراي باشندگان سغدي فارسي زبان بمركز تاشقورغان
[ص‌ص‌ص‌ص‌] تركان شهرهاي ياركند، كاشغر، ختن، آق سو، اوچ تورفان و ينگي حصار را آلتي شهر ميگفتند. مرز خوراسانيش معمولا اندكي خوراسان كوچا بود. اكنون ياركند بخشي از كاشغر و اوچ تورفان كه نام چيني آن ووشي Wushi '5/13 ˚79 و '5/12 ˚41 است بخشي از آق سو است. ينگي حصار ميان راه كاشغر و ياركند '5/55 ˚38 و  '5/10 ˚76 و ينگي حصار ديگري هم ميانه راه كوچا و كورلا '1/57 ˚41 و  '35 ˚84 است. در دوره اسلامي نيز سرزمينهاي پنجه اي(پنجگانه اي) به نام خمسه ناميده ميشد.
[ض‌ض‌ض‌ض‌] ويرانه نيايشگاه هنگام پادشاهي بودايي در 30-25 كيلومتري نيمروز خوروراني(خاوري) قره شهر(يانگي) در كناره درياچه بوستن '5/57 ˚41 و '5/30 ˚86 است.
[ط‌ط‌ط‌ط‌] در پاكستان كنونيست.
[ظ‌ظ‌ظ‌ظ‌] داراي باشندگان مغول درخور نگرش در بخش باختري و نيمروز خوروراني Haixi. بمركز Delingha. Tianzhu در گانسو كنونيست.
[ع‌ع‌ع‌ع‌] در گانسو كنونيست.
[غ‌غ‌غ‌غ‌] استانهاي Aba ، Garze و Muli در سيچوان كنونيست.
[ف‌ف‌ف‌ف‌] در استان يوننان كنونيست.
[ق‌ق‌ق‌ق‌] دولت در تبعيد تبت در دارامسالا جاي دارد. "3/14 '13 ˚32 و "8/7 '19 ˚76
[ك‌ك‌ك‌ك‌] مردم نپال وارون مردم بوتان نژاد، زبان و فرهنگ هندي دارند. بودايي نيستند و هندو(برهمن) اند. اما از ديدگاه جغرافيايي، سرزمين آنها در رشته كوه هيمالياي فلات تبت است.
[ل‌ل‌ل‌ل‌] شهر بيسك Biysk در كناره رود اوب در باختر كوههاي آلتاي براي پايتختي سزاوارتر است.
[م‌م‌م‌م‌] "پس از مسکو و سن پترزبورگ سومين شهر پر جمعيت روسيه بشمار ميرود. .... سپس مرکز ناحيه سيبري غربي شد. در جنگ دوم جهاني، کارخانه هاي صنعتي مهمي از مناطق جنگي به اين شهر انتقال يافت." کشورهاي مستقل مشترک المنافع ...، 1374، گيتاشناسي رويه 259.
[ن‌ن‌ن‌ن‌] اين دو استان در روسيه كنونيست.
[ه‌ه‌ه‌ه‌] آبريز جانگگَر در سين كيانگ چين كنونيست.
[و‌و‌و‌و‌] اين دو استان واپسين به همراه استانهای نووسيبيرسك، اومسک و ترکستان خورورانی به نادرست سيبری پنداشته ميشود.
[ي‌ي‌ي‌ي‌] در 5/14 سده پيش برابر خسرو يكم از هنگام ساسانيان تركان به سوي خاور گسترده شدند و خان خاوري را بنيانگزاري كردند.
[أ‌أ‌أ‌أ‌أ‌] از کانونهاي بزرگ فلزسازي روسيه است.
[ب‌ب‌ب‌ب‌ب‌] ديوار بزرگ چين و ديوار چنگيزخان سنجه اي براي مرز چين و مغولستان دربردارنده بيابانهاي گبي و اوردوس Ordos.