انوشه روان بزرگمهر بوختكان ميفرمايد:
ز گيتي دو چيز است جاويد و، بس
دگر هر چه باشد نماند بكس
سخن گفتن نغز و كردار نيك
نگردد كهن، تا جهان است، ريك
شاهنامه فردوسي- يادگار بزرگمهر

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

پاسخ به پاسخ رد گرامی دايره المعارف بزرگ اسلامی

به نام يزدان
                                                                                                                                                                                        15 شهريور 1389 خيامی
رد دايره المعارف بزرگ اسلامی
استاد محمد کاظم موسوی بجنوردی گرامی

درود بر شما

بازگشت به نامه شماره 4267 تاريخ 27/05/1389

از اينکه چوبکاری فرموده با داشتن گرفتاريهای فراوان به نامه ام پاسخ داديد سپاسگزارم. استاد گرامی از شما خواهش می کنم دستور فرماييد اين نامه ها و ديدگاههای خوانندگان را در نشريه داخلی و تارنمای دائره المعارف بزرگ اسلامی http://www.cgie.org.ir جای دهند تا سرايی برای گفتگو و سگالش(همپرسکی) شود.
بايسته است دائره المعارف بزرگ اسلامی بر پی و ستونهای تنومندی استوار شود که توانايی نگاهداری آن را داشته باشند. از آنجايی که در ايران چاپ مي شود و به باور من تنها اين فرهنگ ايرانی است که چنين نيرويی دارد. سلمان فارسی و تنها يک نمونه پيشنهاد او برای کندن خندق در جنگ احزاب و کتاب خدمات متقابل ايران و اسلام آيت الله مطهری را گواه مي گيرم.
گواهی مي دهيد که سامانيان اميران خراسان بودند نه آسيای مرکزی و آسيای ميانه. ترکان قره خانی و قره ختاييان نيز بر توران فرمان مي راندند و خود را جانشينان افراسياب مي دانستند. مرو شاهگان پايتخت سلطان سنجر سلجوقی و مامون عباسی و آرامگاه پيشوای هشتم شيعيان در سناباد و نوغان خراسان بود- که پسان مشهد ناميده شد- و نه در آسيای مرکزی! از شما خواهش می کنم اين جستار را با همترازانتان و با کسان ديوانی و مردمان در قزاقستان و قرقيزستان کنونی و کاشغرستان و ختن در ميان بگذاريد. خواهش می کنم پروانه دهيد آنها داوری کنند. من به گفته خود بی گمانم اما از آينده ايران بيمناکم.
ايرانيانی که روزی بر جايها و انيرانيان نام مي گذاردند و برای نمونه مردمان بهارات را هندوان و مردمان هان را چينيان خواندند که تا به امروز مورد پذيرش جهانيان است. دريای نيمروزی(جنوبی) را ستويس- که به دريای فراخکرد پيوسته بود- و کوههای دو سوی ايران را ابرسن می ناميدند چرا امروز بايد نامهای بيگانگان را بر سخن برانند و دريای عمان و کوههای هندوکش و زاگرس و ... را بپذيرند!؟ چرا بايد نامِ نابجای جمهوری آذربايجان را می پذيرفتيم در حاليکه يونان جمهوری مقدونيه يوگسلاوی پيشين را نپذيرفت! بدبختانه همزبانان ما نيز چنين کردند و نامهای تازة تاجيکستان و افغانستان را بر نامهای کهن سغد و کابلستان(نيمروز، سکستان، زابلستان) و باختر(بلخ) و هرات گرامی تر داشتند و پيوند خود را با ايران سست کردند. اين دگرگونی نامهاست که مردمان را در پاسخ به پرسش کيستي شان دچار پريشانی می کند تا آنجا که اسکندر را پاژنام کبير می دهند و پروای آنرا ندارند که فرزندان خود را چنگيز و تيمور بنامند! اگر در گذشته نزديک کم نبودند کسانی که يا روس فيل بودند يا انگلوفيل که پسان فرنگی مآب و غربزده نام گرفتند، بدبختانه امروز شمار بسياری از مردمان ما شيفته هند و چين و يونان و ژاپن و حتی کره اند. به افسانه(استوره)ها و پندارهای طالع بينی همه جای جهان آگاهند بجز داستانها و باورهای نياکانشان! بايسته است شما را سپاس گويم که همايش کورش و ذوالقرنين را برگزار کرديد.
آنچه بيگانگان بسختی بدان پايبندند، باور بدان را برای ما پنداری فناتيک و کهنه پرستی مي دانند. چرا يک فرانسوی نيست که دريای مانش را کانال انگليس بنامد و يا وارون آن يک انگليسی نيست که دريای مانش بر زبان براند؟ پاسخ اين است که حرمت امامزاده را متولی بايد نگاه دارد و به ريشخند بدانديشان نبايد نگريست که بدبختانه ما اينگونه نکرديم!
هيچ نوشته ای با پيشينه بيشتر از سی، چهل سال يافت نکردم که واژه آسيای مرکزی را بکار برده باشد و آسيای ميانه نيز پيشينه ای پيشتر از تزاران و خاندان رومانوف در روسيه ندارد. آيا بايد نامهای کهن شش هزار ساله و دستکم سه، چهار هزار ساله اوستايی را در پای اين نامهای ساختگی برخی(قربانی) کرد؟
اگر هر آنچه بيگانگان و فرنگيان بگويند درست و راست باشد چه نيازی به نگاشتن فرهنگنامه های ملی و ميهنی است؟ چه بسيار شرقشناسان و بنيادهای شرقشناسی در فرنگ و چين و ماچين و اتازونی(ينگه دنيا) دست اندرکار ايرانشناسي اند!
خواستة منِ ايرانی در اين باره، تنها فارسی سره نويسی نيست. خراسان بزرگ و توران ترجمة آسيای مرکزی و آسيای ميانه نيست که من بر بکار بردن آن پافشاری دارم. خراسان بزرگ و توران تکه بزرگی از فرهنگی در گزند ويرانی و تباهی است که خوشبختانه يکی از مسؤولانِ پرستاریِ آن شما بزرگوار هستيد.
از اين روی خواهش مي کنم فرمان دهيد مقاله شماره 6160 دفتر(جلد) 16 را به نشانی اينترنتی http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=6160 که درخور دائره المعارف بزرگ اسلامی نيست، بازنگری فرمايند و گزارش درست و راست خراسان بزرگ و توران را بنگارند اگرچه به عربی باشد من هميدون  خرسند(قانع)م و يزدان را سپاس مي گويم. مگر شاهنامه های بنداری و ثعالبی که فرهنگ ايرانی و ترجمة شاهنامه فردوسی است و يا انبوهی از کتابهای نويسندگان ايرانی به زبان عربی نيست؟ سيبويه، روزبه پورِ دادويه(ابن مقفع)، پور سينا، زکريای رازی، ابوريحان بيرونی، ابن خردادبه، سهروردی، استخری و ديگران خدمات بسياری به زبان عربی کردند و بر گردن تازيان حق بسيار دارند.
دائره المعارف بزرگ اسلامی شايستة سرفرازی پيشگامی در افراشتن نامهای خراسان بزرگ و توران است. برای همين درخواستم را برای شما فرستادم. اما شايد در آينده نزديک فرهنگنامه های ديگری همچون دانشنامه جهان اسلام در درون مرز و ايرانيکا در برون مرز بر دائره المعارف بزرگ اسلامی پيشی بگيرند، زنگ و غبار و تار خرفستران تنيده بر آنها را بزدايند و دگربار فرهنگ جهانی را از درخشش شان فروغمند و سرافرازی را از آنِ خود کنند.

                                                                                                                       شاد و پيروز باشيد